شهر قابل پیاده روی
متن سخنرانی :
خوب من یک برنامه ریز شهری هستم، یک طراح شهری، پیشتر از این حامی هنر بودم، تحصیل کردهٔ معماری و تاریخ هنر و میخواهم امروز با شما نه در مورد طراحی بلکه در مورد آمریکا صحبت کنم و اینکه چگونه آمریکا میتواند از نظر اقتصادی پایدارتر باشد و چگونه میتواند سالمتر باشد و چگونه آمریکا میتواند محیط زیستی پایدارتر داشته باشد. و من متوجه هستم که این انجمن یک انجمن جهانی است، با این حال من فکر میکنم میخواهم راجع به آمریکا صحبت کنم زیرا گذشتهای وجود دارد که، در بعضی مکانها، نه همه جا، ایدههای آمریکایی مناسب دانسته شدهاند، و در اقصی نقاط دنیا، چه خوب و چه بد، شبیه سازی شدهاند.و بدترین ایدهای که ما تا به امروز داشتهایم، پراکندگی حومهایست. در حال حاضر این کار دارد در جاهای مختلف دنیا شبیه سازی میشود. منظور من از پراکندگی حومهای، سازماندهی مجدد زمینها و چشم اندازها و ایجاد چشم اندازهای جدید همپای با احتیاج به اتومبیل، و اینکه اتومبیل که زمانی وسیلهی برای آزادی بود، تبدیل به یک وسیلهٔ مصرف بنزین، هدر دادن وقت و تهدید کنندهی زندگی شده است که خیلی از ما در واقع، اکثرّیت آمریکاییها به آن صرفاً برای گذران زندگی روزانه احتیاج داریم. و راه حل دیگری هم وجود دارد، میدانید، ما معمولاً میگویم که نیمی از مردم دنیا در شهر زندگی میکنند، خب، در آمریکا، کسانی که در شهر زندگی میکنند، برای بسیاری از آنها، آنهایی که در شهرها زندگی میکنند، محتاج اتومبیل هستند. و کاری که من انجام میدهم و میخواهم انجام دهم، این است که شهرهایمان را قابل پیاده روی کنم، ولی من نمیتوانم استدلالهای طراحی ارائه بدم، که بتوانند اثر زیادی داشته باشند، مانند استدلالهایی که از اقتصاددانها و اپیدمیولوژیستها و کارشناسان محیط زیست یاد گرفتم. پس اینها ۳ استدلالی هست که من امروز به طور مختصر برای شما توضیح میدم.
در دهه ۷۰، زمانی که من در حال رشد بودم، یک آمریکاییِ معمولی، حدوداً یک دهمِ حقوقش را، خرج رفت و آمد میکرد. از آن زمان، ما تعداد خیابانها را در آمریکا دو برابر کردهایم و یک پنجم از حقوقمان را صرف رفت و آمد میکنیم. قشر کارمند، که گفته شده است در آمریکا بین ۲۰٫۰۰۰ تا ۵۰٫۰۰۰ دلار در آمد دارند امروزه بیشتر، مقداری بیشتر، خرج رفت و آمد میکنند تا خرج مسکن. به دلیل پدیدهای به عنوان "رانندگی کن تا واجد شرایط شوی"، پیدا کردن مسکن دورتر و دورتر و دورتر از مرکز شهر و از محل کارشان، پس اینها دربند این ۲، ۳ ۴ ساعت رفت و آمد هستند. و اینها به طور مثال ساکنین "سنترال وَلی"در کالیفرنیا هستند که مردم از رکود بازار مسکن و افزایش قیمت نفت صدمه ندیدند؛ آنها نابود شدند. در واقع، اینها بسیاری از مناطق نیمه خالی هستند که امروزه مشاهده میکنید. تصور کنید که تمام دارایی خودتان را صرفِ خرید مسکن و قسط ماهیانهی آن کنید، و اتفاقی بیفتد که مجبور شوید، ۲ برابر مقدار امروز، خرج رفت و آمد طولانی خود کنید.
پس ما میدانیم این چه عواقبی برای جامعهی ما داشته است و تمام کارهای اضافی که باید برای پشتیبانی از اتومبیلهایمان انجام دهیم. چه اتفاقی میافتد اگر شهری تصمیم بگیرد که اولویتهای دیگری داشته باشد؟ احتمالا بهترین مثالی که در آمریکا، میتونیم بزنیم، پرتلند، ارگان است. پرتلند تصمیمات زیادی در دهه ۷۰ گرفت که باعث متمایز شدن این شهر از تقریبا همهی شهرهای دیگر آمریکا شد. زمانی که اغلب شهرها داشتند به طور بی حد و حصری گسترش پیدا می کردند، زمانی که اغلب شهرها داشتند به طور بی حد و حصری گسترش پیدا می کردند، آنها یک مرزِ شهری مشخصی ایجاد کردند. در زمانی که بیشتر شهرها در حال وسیع کردن خیابانها بودند، پارک موازی و درختها را حذف میکردند، تا بتوانند جریان ترافیک را گسترش دهند، آنها برنامهی خیابانهای باریک را ایجاد کردند. و در زمانی که بیشتر شهرها در ساختِ خیابانها و اتوبانها سرمایه گذاری میکردند، آنها در دوچرخهسواری و پیادهروی سرمایه گذاری کردند. و ۶۰ میلیون دلار برای امکانات دوچرخه سواری سرمای گذاری کردند، که به نظر مبلغ هنگفتی میآید، اما این مبلغ در طول ۳۰ سال خرج شد، یعنی ۲ میلیون دلار در سال-- مبلغ زیادی نیست -- و نصف قیمت یه چهارراه اتوبان که آنها تصمیم داشتند در این شهر از نو بسازند. این تغییرات و تغییرات مشابه شیوهی زندگی مردم پرتلند و میزان مسافتی که با اتومبیل طی میشد را تغییر داد و میزان رانندگی هر شهروند، در واقع در سال ۱۹۹۶ به حداکثر رسید و از آن زمان در حال کاهش است، و آنها در حال حاضر ۲۰ درصد کمتر از بقیهی کشور رانندگی میکنند. یک شهروند معمولی در پرتلند روزانه ۴ مایل کمتر، و ۱۱ دقیقه کمتر از قبل رانندگی میکند. جو کرتریقت، متخصص اقتصاد حساب کرد و به این نتیجه رسید که این ۴ مایل و آن ۱۱ دقیقه مجموعاً ۳/۵ درصد از درآمد این ناحیه را تشکیل میدهد.
پس اگر اینها این مبلغ را خرج رانندگی نمیکنند -- در ضمن، ۸۵ درصد مبلغی که ما صرف رانندگی میکنیم، از اقتصاد داخلی خارج میشود -- اگر آنها این مبلغ را صرف رانندگی نمیکنند، برای چه کاری استفاده میکنند؟ خوب، پرتلند معروف است به بطور سرانه، بیشترین پشتبام، بیشترین کتابفروشی مستقل، بیشترین باشگاه اروتیک. اینها همه اغراق است، اغراق جزئی از یک واقعیت اساسی، که مردم پرتلند بیش از سایر آمریکاییها برای هر نوع تفریحی خرج میکنند. بیش از سایر آمریکاییها برای هر نوع تفریحی خرج میکنند. در واقع، مردم ارگان بیشتر از سایر ایالتها خرجِ مشروبات الکلی میکنند، در واقع، مردم ارگان بیشتر از سایر ایالتها خرجِ مشروبات الکلی میکنند، که میتواند هم خوب باشد هم بد، ولیکن، شما را خوشحال میکند که آنها کمتر رانندگی میکنند.
(خنده)
اما در واقع، آنها بیشترین خرج را در زمینهی مسکن خود صرف میکنند، و سرمایه گذاری در مسکن محلیترین سرمایه گذاری است که میتوان کرد. ولیکن یک داستان دیگر در رابطه با پرتلند وجود دارد، که در این مصاحبات نیست، که قشر جوان تحصیل کرده، دسته دسته به پرتلند نقل مکان میکنند، در ۲ سرشماری اخیر، آنها حدود ۵۰ درصد افزایش در جمعیت تحصیل کرده داشتند، که ۵ برابر سایر نقاط در این کشور است، یا باید بگویم، میانگین ملی.
پس از طرفی، شهربا قابل پیادهروی شدن و قابل دوچرخه سواری شدن، برای شهروندانش پول پس انداز میکند، ولی از طرف دیگر، شهری به نوبه باحال است که مردم میخواهند این روزها در آن زندگی کنند. پس بهترین استراتژیِ اقتصادی که میتوان برای یک شهر داشت روش قدیمی جذبِ شرکتها نیست و سعی در زیست فناوری خوشهای یا پزشکی، یا هوا فضایی، بلکه این است که به مکانی تبدیل شود که انسان دوست دارد در آن زندگی کند. و این جوانان نسل هزاره، این موتورهای کار آفرینی، که ۶۵ درصد آنها، اول تصمیم میگیرند کجا میخواهند زندگی کنند، بعد به آنجا نقل مکان میکنند، و بعد به دنبال کار هستند و بعد به شهر شما میآیند.
مبحث سلامتی مبحث مخوفی است، و شما هم احتمالا بعضی از این استدلال را قبلاً شنیدید، دوباره، در دهه ۷۰، خیلی چیزها از اون زمان تغییر کرده است، در دهه ۷۰، از هر ۱۰ آمریکایی، ۱ نفر چاق بود. امروز، از هر ۳ آمریکایی، ۱ نفر چاق هست. و بقیهٔ دو سوم جمیعت، اضافه وزن دارند. ۲۵ درصد مردهای جوان، و ۴۰ درصد زنهای جوان، سنگین وزنتر از این هستند که برای ارتش خود ما ثبت نام کنند. به گفتهٔ مرکز کنترل بیماری، یک سوم کودکانی که بعد از سال ۲۰۰۰ به دنیا آمدهاند، بیماری قند خواهند گرفت. ما در آمریکا اولین نسلی را داریم که از والدین خود کمتر زندگی خواهند کرد.
من بر این باورم که این بحران بهداشت و دارمان در آمریکا، که همهٔ ما راجع به آن شنیدهایم، بحران طراحی شهری است. و طراحی شهرهای ما درمان این بیماریست. به این دلیل که ما مدت زیادیست در مورد رژیم صحبت میکنیم، و میدانیم که رژیم غذایی بر وزن بدن تاثیر دارد، و وزن هم مسلما به سلامتی ارتباط دارد. ولیکن ما به تازگی شروع به صحبت در موردت کمبود تحرک کردهایم، و چگونه این بی تحرکی زاییده شده از خیابان بندی ما، بی تحرکی که حاصل این واقعیت است که ما در جایی زندگی میکنیم که دیگر چیزی به عنوان پیاده روی مفید موجود نیست، و وزنهای ما را بالا میبرد. و ما در نهایت تحقیقاتی داریم، یکی در بریتانیا به عنوان " شکم پرستی در مقابل کهولت" که وزن را نسبت به رژیم غذایی و وزن را نسبت به کمبود تحرک سنجید، و به این نتیجه رسید که رابطهٔ قویتری بین دو گزینهٔ آخر وجود دارد. دکتر جیمز لوین،در جای که شایسته نام میو کلینیک است، افراد مورد آزمایش را در لباس زیر آهنی قرار داد، رژیم غذای آنها را ثابت، و پس از آن، افزایش داد وزن بعضی از این افراد افزایش یافت و وزن بعضی ثابت ماند. بر خلاف انتظار که سوخت و ساز بدن و دی ان ای تاثیری در این نتیجه دارد، نتیجهٔ تکان دهنده این بود که تنها اختلاف بین این افراد، میزان تحرک آنها بود، و در واقع، کسانی که دچار اضافه وزن شدند، میانگین روزانه ۲ ساعت بیشتر از کسانی که دچار اضافه وزن نشدند، بیشتر مینشستند.
پس ما این تحقیقات را در زمینهی ارتباط وزن و میزان تحرک داریم، اما فراتر از آن، ما امروز تحقیقاتی داریم در زمینه با وزن و محل سکونت. آیا شما در شهری قابل راه رفتن زندگی میکنید؟ یا در شهری که کمتر میشود در آن راه رفت؟ یا در کدام منطقه از شهرتان زندگی میکنید؟ در شهر سندیگو، از امتیاز پیادهروی -- امتیاز پیاده روی برای درجه بندی کلیهٔ آدرسها در آمریکا و بزودی در کل جهان استفاده میشود در زمینهی میزان قابل راه رفتن بودن هر آدرس-- آنها این امتیازات را استفاده کردند تا مناطق قابل راه رفتن را از مناطقی که کمتر قابل راه رفتن بودند تشخیص دهند. و چه حدسی میزنید؟ اگر شما در محلهٔ قابل راه رفتن زندگی میکردید، ۳۵ درصد احتمال اضافه وزن داشتید. اگر شما در یک محل کمتر قابل راه رفتن زندگی میکردید، ۶۰ درصد احتمال اضافه وزن داشتید. پس ما الان تحقیق پشت تحقیق داریم، که رابطه محل زندگی شما به سلامتی، خصوصاً در آمریکا را میسنجند. بزرگترین بحران سلامتی که ما داریم این است که، از بی تحرکیِ حاصل از محیط زیست ما ریشه دوانده. و من هفتهٔ پیش یک کلمهٔ جدید یاد گرفتم. این جور محلها را چاق کننده (اوبیسو ژنریک) نامیده اند. ممکن است اشتباه تلفظ کرده باشم، اما منظورم را متوجه شدید.
حالا این یک طرف قضیه است، به طور مختصر، ما در این کشور دچار اپیدمی آسم هستیم. شما احتمالا زیاد به این موضوع فکر نکردید. سالانه ۱۴ آمریکایی در اثر آسم از دنیا میروند، ۳ برابر آنچه در دهه ۹۰ میلادی مشاهده شد، و تقریبا همهاش به دلیل اگزوز خودرو است. آلودگی هوا در آمریکا، دیگر از کارخانهها نمیآید، بلکه از لولههای اگزوز، و میزانی که مردم در شهر شما رانندگی میکنند میآید. میزان مسافت رانندگی هر خودرو در شهر شما میتواند پیش بینی خوبی برای مشکل آسم در شهر شما باشد.
و بالاخره، در مورد رانندگی، مشکل این است، که بزرگ ترین عامل کشنده در افراد سالم، و یکی از عوامل کشنده در تمامی افراد، تصادفات رانندگی است. و ما تصادفات رانندگی را دست کم میگیریم. میگوییم یک ریسک طبیعی است که در خیابانها موجود است. ولیکن در واقع، در آمریکا سالانه ۱۲ نفر از ۱۰۰٫۰۰۰ نفر، در اثر تصادف رانندگی جان خود را از دست میدهند. ما اینجا بسیار در امنیت هستیم. خوب، چه حدس میزنید؟ در انگلستان، این تعداد ۷ در ۱۰۰٫۰۰۰ است. در ژاپن، ۴ در ۱۰۰٫۰۰۰ است. میدانید در کجا ۳ در ۱۰۰٫۰۰۰ است؟ در شهر نیویورک. همینطور در سن فرانسیسکو و پرتلند. اوه، پس شهرها امنترند زیرا ما کمتر رانندگی میکنیم؟ در تولسا: ۱۴ از ۱۰۰٫۰۰۰ اورلاندو: ۲۰ در ۱۰۰٫۰۰۰ موضوع این نیست که در شهر زندگی میکنید یا نه این است که شهر شما چطور طراحی شده است؟ آیا برای خودروها طراحی شده است یا مردم؟ زیرا اگر شهر شما برای خودرو طراحی شده است، خیلی خوب میتواند آنها را به همدیگر بزند.
این قسمتی از یک استدلال بزرگتر در مورد سلامتی است.
در آخر، استدلال محیط زیستی بسیار شگفت انگیز است، زیرا کارشناسان محیط زیست، آن روی سکه را حدود ۱۰ سال پیش دیدند. جنبش حفظ محیط زیست در آمریکا، از زمان بعد از جفرسون، در جنبش ضد شهری نقش داشته اند. از زمان بعد از جفرسون، در جنبش ضد شهری نقش داشته اند.
"شهرها طاعون سلامتی، آزادی و اخلاقی انسان هستند. اگر ما به توده کردن در شهرها ادامه دهیم، همانند اروپا، فاسد خواهیم شد همانند مردم اروپا و شروع به آدمخواری و خوردن یکدیگر میکنیم، همانند اروپا."
گویا او شوخ طبع بود.
و بعد جبنش محیط زیست آمریکا، یک جبنش روستایی کلاسیک بوده است. برای اینکه بیشتر به محیط زیست اهمیت بدهیم، باید به روستاها مهاجرت کنیم، ما در طبیت شهر میسازیم و حومههای شهری را تشکیل میدهیم. و البته ما دیدیم که این کار باعث چه اتفاقاتی شده است.
نقشه کربن آمریکا، چیزی که در آن نقاط انتشار دیاکسید کربن نشان داده شده است، در طی چندین سال، این استدلال را قوی تر کرد. اگر شما به هر نقشه کربن نگاه کنید، زیرا این نقشه بر طبق مایل مربع است، هر نقشه کربن آمریکا، مشابه عکس ماهوارهای در شب از آمریکا است، بیشترین نقاط در شهرها وکمتر در حومههای شهر، و نقاط آرام در روستاها هستند. تا جایی که یک متخصص اقتصاد گفت، میدانید، آیا این روش درستی برای اندازهگیری میزان دیاکسید کربن است؟ همیشه یک تعداد کمتری از مردم در روستاها در یک زمان مشخص هستند، و ما شاید میتونیم جایی را برای زندگی انتخاب کنیم، که تاثیر کمتری بگذاریم. و آنها گفتند، بیایید میزان دیاکسید کربن را بر اساس هر خانواده اندازهگیری کنیم، و هنگامی که آنها این کار را انجام دادند، نقش کاملا برعکس شد. کمتر در شهرها، بیشتر در حومه ها و بسیار زیاد در محلات خارجی شهریِ "رانندگی کن تا واجد شرایط شوی" پس یک تغییر اساسی، که الان ما کارشناسان محیط زیست و اقتصادی چون، اد گلأسر داریم که میگویند ما موجوداتی ویرانگر هستیم. اگر شما عاشق طبیعت هستید، بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که از آن دوری کنید، به شهرها نقل مکان کنید، هر چه متراکم تر بهتر، و شهرهای متراکمی مثل منهتن، شهرهایی هستند که بهترین کارایی را دارند. یک شهروند عادی در منهتن، میزان مصرف بنزینش از دهه ۲۰ بیلادی به بعد در کلّ کشور بی سابقه بوده است. و مصرف برق آنها نصف مصرف دالاس است. اما قطعا ما میتونیم از این بهتر عمل کنیم، شهرهای کانادایی، مصرف بنزین آنها نصف میزان مصرف بنزین شهرهای آمریکایی است، شهرهای اروپا، نصف آن مصرف را دارند، پس بدیهی است که ما میتوانیم بهتر عمل کنیم، و ما میخواهیم بهتر باشیم، و ما سعی میکنیم سبز باشیم.
آخرین استدلال من در این مبحث این است که، فکر می کنم تلاش ما برای سبز بودن از راه غلطی است، من یکی از افرادی هستم که باور دارم، این تمرکز بر روی ابزار، بر لوازم جانبی-- چه کار میتونم برای خانهام انجام دهم، چه کار میتونم برای چیزهایی که الان دارم انجام دهم که زندگیم را پایدارتر کنم؟-- این بحث را تحت سلطه قرار داده است. پس من هم از این مصون نیستم. من و همسرم خانهای در یک قطعه زمین متروکه در واشنگتن دیسی ساختیم، و ما بیشترین تلاشمان را کردیم که قفسه های فروشگاه را خالی کنیم، ما سیستم فتولتایک خورشیدی خریدیم، آب گرمکن خورشیدی، توالتهای دارای ۲ سیفون، و کف پوش بامبو. یک تکه هیزم در حال سوختن در اجاق پیشرفته من، گویا، ظاهراً کمتر کربن وارد هوا می کند تا اگر این هیزم دست نخورده میماند تا در جنگل تجزیه شود. با این حال تمام این نو آوریها -- این چیزی بود که در بروشور نوشته شده بود. (خنده) تمام این نو آوریها با هم، در مقایسه با کمکی که ما با زندگی کردن در یک محل قابل راه رفتن، در ۳ بلوکی مترو در قلب شهر میکنیم، فقط ذرهای کمک میکنند . ما تمامی لامپ هایمان را به لامپ کم مصرف تغییر دادهایم، و شما هم باید همین کار را بکنید، اما استفاده از لامپهای کم مصرف، سالانه همان مقدار انرژی ذخیره میکند، که نقل مکان به یک شهر قابل راه رفتن در یک هفته میکند.
و ما نمیخواهیم این بحث را بکنیم. سیاستمداران و بازاریابان میترسند از تبلیغ کردن سبز بودن به عنوان "نوعی شیوهٔ زندگی." شما نمیخواهید به آمریکاییها بگویید، که خدای ناکرده، آنها باید شیوهی زندگی خود را تغییر دهند. حالا چه میشد اگر شیوهی زندگی، در اصل کیفیت زندگی بود، و شاید مربوط به چیزی بود که همهٔ ما بیشتر از آن لذت میبردیم، چیزی که شاید بهتر از چیزی بود که ما الان داریم؟
درجه بندی استاندارد طلای در کیفیت زندگی، Mercer Surve نام دارد. شاید اسمش را شنیده باشید. آنها صدها کشور را در دنیا عرض یابی کردند، بر طبق ۱۰ معیار که باور دارند، کیفیت زندگی را تشکیل میدهند: سلامتی، اقتصاد و تحصیلات، مسکن، شما نام ببرید. ۶ مورد دیگه هم هست. سخن کوتاه میکنیم.
(خنده)
و این بسیار جالب است که میبینیم، بالاترین رتبه در شهرهای آمریکا، هونولولو است، شمارهٔ ۲۸، که به دنبال آن شهرهای قابل پیشبینی مانند سیاتل و بوستون و سایر شهرهای قابل راه رفتن. شهرهایی با بیشترین میزان رانندگی در سان بلت، دالاس ها، و فینیکسها و ببخشید، آتلانتا این شهرها در این لیست نیستند. اما کجا از این هم بهتر است؟ شهرهای کانادایی مانند ونکوور، که نصف مصرف بنزین را دارند. و بعد برنده معمولاً شهرهایی هستند که به زبان آلمانی صحبت میکنند، مانند دوسلدورف، و وین، جایی که آنها هم نصف مصرف بنزین را دارند. و شما این هم ترازی را میبینید، این هم هم ترازی عجیب.
آیا این پایدار تر بودن، چیزی است که کیفیت زندگی را بالا میبرد؟ و من هم همین استدلال را دارم که آن چیزی که شما را پایدار تر میکند، همان چیزی است که کیفیت زندگی را بالا میبرد، و آن زندگی در یک محل قابل راه رفتن است. پس این پایدار بودن که تشکیل شده است از ثروت ما، و سلامتی ما، شاید مستقیماً تابع پایداری ما نباشد. اما مخصوصاً اینجا در آمریکا، ما آلودگی بسیار تولید میکنیم، زیرا ما زمان، پول و زندگیمان را در ساخت اتوبانها هدر میدهیم، بعد این ۲ مشکل، گویا یک راه حل مشترک دارند،و آن این است که شهرهایمان را بیشتر قابل راه رفتن کنیم.
انجام این کار آسان نیست، اما امکان پذیر است، انجام شده است، حالا در بیش از چندیدن شهر، در دنیا و در کشور ما انجام شده است. صحبت وینستون چرچیل به من تا حدودی تسکین میدهد، که گفت: "روی مردم آمریکا میتوان حساب کرد آنها بعد از امتحان کردن و خسته شدن از انجام همهی راههای جایگزین بلاخره کار درست را انجام میدهند". (خنده حضار)
متشکرم!
(تشویق)