یک موز را هَک کنید، صفحه کلید درست کنید!
متن سخنرانی :
سلام! بامزه ست، یک نفر اسم "مَک گیوِر" را آورد، من واقعاً عاشق آن شخصیت بودم. (شخصیتی در یکی از سریالهای دههی ۹۰ که با وسایل ساده وسایل جالبی درست می کرد) هفت سالم بود که یک چنگال را با طناب به یک دریل بستم و گفتم، «مامان، من رفتم رستوران ایتالیایی، ماکارونی بخورم.» و -- (صدای دریل کردن) (خنده ی حاضرین) و عملکردش فوق العاده بود. و راستش، این ابتکار تأثیر بزرگی روی من گذاشت. احمقانه به نظر می رسد، اما به نظر من اشکالی نداشت، قوانین دنیا می توانند تغییر کنند، و این تغییر می تواند توسط من با این کارهای کوچک انجام شود. و رابطهی من با وسایل دست ساز به خصوص نیز می تواند تغییر کند، وسایلی که یکی می گوید این طوری کار می کنند، و من می گویم طور دیگری کار می کنند، کمی متفاوت تر.و تا ۲۰ سال بعد من هنوز تأثیرات این نحوهی تفکر را درک نمی کردم، ولی به کاستاریکا رفتم و مدتی با بومیهای گوامی زندگی کردم، آنها می توانستند برگهای درخت ها را بکنند و با آنها شیروانی بسازند، و می توانستند با درختها رختخواب درست کنند، و می توانستند -- من کارهای زنی را سه روز دنبال کردم. من آنجا بودم. او ساقههای درخت نخل را می کند، رشتههای کوچکی را از آنها درست می کرد، و رشتهها را به هم تاب می داد و رشتههای ضخیمتری می ساخت، مثل نخ، و او رشتهها را به هم می بافت، و همان طور که آن رشته که مادهی اولیهی این کیف بود در مقابل چشمان من در عرض سه روز درست شد، ماهیت عملکرد جهان، و واقعیت، کم کم در ذهن من شروع به آشکار شدن کرد، زیرا من معتقدم که این کیف و این لباسها و صفحهی پرش مرتجعی که در خانه دارید و همین طور مدادتراش، و کلاً هر چیزی که دارید از درخت یا سنگ یا چیزی که از داخل زمین بیرون آورده ایم و تغییراتی در موردشان اعمال کردهایم، درست شده است، شاید این تغییرات کمی پیچیده باشند، اما هنوز، همه چیز همین طور ساخته می شود.
و من مجبور بودم مطالعاتم را شروع کنم، چه کسی در این موارد تصمیم می گیرد؟ چه کسی این چیزها را درست می کند؟ آنها چطور این چیزها را درست می کنند؟ چه چیزی مانع می شود که ما چنین چیزهایی درست کنیم؟ زیرا واقعیت این طور به وجود می آید. پس من کارم را شروع کردم. من در آزمایشگاه رسانه ای دانشگاه MIT بودم، و بر روی حرکات نوآورانه و نوآوران و خلاقیت مطالعه می کردم. و کارم را در طبیعت شروع کردم، چون دیدم که گوامیها کارشان را در طبیعت انجام می دهند، و در نتیجه موانع و واسطههای کمتری دارند.
من به وِرمونت، و به کمپ فعالان جنبش ضد مدرسه (جنبشی از دهه ی ۷۰ که حکمت نهاد مدرسه را نقد می کرد) رفتم، که در آنجا فعالان ضد مدرسه ای بودند که در آن جا می گشتند و همه کاری را امتحان می کردند. من با خودم گفتم، "باید به جنگل بروم و در کنار این جنبش باشم، و چیزهای مختلف را کنار هم بگذارم، و یک چیزی درست کنم، مهم نیست چی، یک جور شکل هندسی درست کنم، حتی اگر شده با آت آشغالهای دور و برمان. ما هیچ چیزی را با خودمان به داخل این محیط نمی بردیم. و، در عرض چند دقیقه، بزرگ ترها و نوجوانها یک چیزی درست می کردند. این یک مثلث است که زیر سطح جریان آب درست شده است، و در این جا با چسباندن برگهای کوچک تر کنده شده از یک درخت بلوط شکل برگ درخت بلوط را به وجود آورده اند. برگی که با یک تکه چمن به انتهای یک چوب بسته شده است. ماهیت و گوشتی بودن و گوشت قارچ می تواند با دیدن توانایی نگه داشتن اشیاء مختلف چسبیده به آن درک شود. و بعد از ۴۵ دقیقه، شما پروژههای پیچیده تری را شروع می کنید مثل برگهایی که به ترتیب شدت رنگشان چیده شده اند، شما برگی با رنگ مشخص را بر می دارید، و آن را داخل یک حلقه قرار می دهید، و چیزی شبیه به یک حلقهی گل درست می کنید.
و خالق این اثر گفت، "این آتش است. من اسم این اثر را می گذارم آتش."
و یک نفر از او پرسید،"چطورآن تکه چوبها روی آن درخت ماندند؟"
و او گفت، "نمی دانم، اما می توانم نشان بدهم چطور."
و من با خودم گفتم، " وای، این فوق العاده است. او نمی داند چرا، اما می تواند این کار را انجام دهد." دستانش وغریزه اش می دانند، اما گاهی اوقات چیزی که ما علتش را می دانیم، در توانایی او نمود پیدا می کند، مخصوصاً وقتی که به صورت جهانی دست ساز در می آید. ما فکر می کنیم که می دانیم وسایل مختلف چطور کار می کنند، بنابراین نمی توانیم تصور کنیم که آنها چه قابلیتهای بیشتری دارند. ما می دانیم که آن وسیله چطور کار می کند، بنابراین خیلی از قابلیتهای بیشتری که آن وسیله می تواند داشته باشد را در نظر نمی گیریم.
ولی بچهها مجبور نیستند مثل ما رفتار کنند، و من پسر خودم را بررسی کردم، من به او این کتاب را دادم. من پدر بی خیال و روشنفکر خوبی هستم، و پیش خودم فکر می کردم، "خیلی خب، تو یاد می گیری چطور عاشق ماه بشوی. من به تو از این لگوهای خانه سازی می دهم، لگوهای غیر خطی مخصوص ساخت کاکتوس، بنابراین من راه را کاملاً برای پیشرفت ذهنیت باز گذاشتم." اما او واقعاً نمی دانست با این وسایل چه کار کند. من به او نشان ندادم که با آنها چه کار کند. و او هم با خودش فکر کرد، "خیلی خب، من کمی با اینها بازی می کنم تا ببینم چطور می شود." این هم برای او حکم تکه چوبهای درون جنگل برای نوجوانان را داشت. فقط سعی می کرد آنها را به شکل مشخصی بچیند و آنها را فشار دهد و با آنها بازی کند. و بعد از مدت کوتاهی، او از این روش پرتاب کردن اشیاء به اطراف خوشش آمد، و حتی از ما می خواست که برای این کار کمکش کنیم.
و این جا بود که، کم کم به این فکر افتادم که، چه وسایلی می توانم برای مردم، مخصوصاً بزرگ ترها، که خیلی در مورد چیزهای مختلف اطلاعات زیادی دارند، درست کنم، تا بتوانند به جهان با انعطاف بیشتری نگاه کنند، و به خودشان به چشم تغییردهندگانِ زندگی روزمره شان نگاه کنند. زیرا بزرگ ترین دانشمندان تنها دارند جهان را در همان مسیری که برایشان تعریف شده پیش می برند، و از وسایل مختلف، همان طور که برایشان تعریف شده استفاده می کنند، و بزرگ ترین هنرمندان تنها واسطههایی در این مسیر قرار می دهند، و هر کار نسبتاً پیچیده ای، چه آشپز باشید یا نجار یا خانه دار و صاحب فرزند -- هر کاری که پیچیده باشد -- همه ی این کارها با مشکلاتی در این راه مواجه می شوند که غیر قابل حل هستند، و شما نمی توانید کارتان را به خوبی انجام دهید مگر این که آن را حل کنید و با خودتان بگویید، "خیلی خب، باید در این مورد تجدید نظر بکنیم. مهم نیست که مدادها برای نوشتن طراحی شده اند. من از آن برای کار دیگری استفاده می کنم."
اجازه بدهید کارم را به طور خلاصه برایتان نمایش بدهم. این یک مدار شبیه ساز صدای پیانو است، و این یک قلم موی رنگ آمیزی معمولی است، که من آنها را به هم وصل کرده ام. (صدای بیپ) و با کمی سس قرمز، - (صدای نتهای موسیقی) - و همین طور می توانم این کار را هم انجام دهم - (صدای نتهای موسیقی) - (خنده ی حاضرین) (تشویق حاضرین)
باحال بود، نه؟ اما این قسمت باحال ماجرا نیست. قسمت باحال ماجرا وقتی اتفاق می افتد، که شما مدار شبیه ساز صدای پیانو را به مردم بدهید. یک مداد تنها یک مداد نیست. ببینید در مغز مداد چیست. سیمی از وسط آن رد می شود، (مغز گرافیتی مداد رساناست) که تنها یک سیم نیست، اگر مدار شبیه ساز پیانو را با سوزن به مغز مداد وصل کنید، آن وقت می توانید آن سیم را روی صفحه ی کاغذ هم امتداد دهید، و از آن جریان الکتریسیته بگذرانید. و به عبارتی می توانید تنها با وصل کردن مدار شبیه ساز صدای پیانو از طریق یک سوزن به مغز مداد، آن مداد را هَک کنید.
و آن جریان الکتریکی از بدن شما هم می گذرد. و بنابراین شما می توانید مدار شبیه ساز صدای پیانو را در خارج از مداد هم امتحان کنید. شما به راحتی می توانید قلم مویی مثل این را درست کنید. فقط باید آن مدار را به قسمت برس قلم مو وصل کنید، و قسمت برسش باید خیس باشد، تا خاصیت رسانایی پیدا کند، و بدن انسان هم رساناست، و چرم هم برای نقاشی بی نظیر است، و شما می توانید آن را به هر چیز دیگری وصل کنید، حتی سینک ظرفشویی. فلز سینک ظرفشویی رساناست. جریان آب مثل یک تِرِمین (آلت موسیقی با دو میله ی آنتن شکل و کار با امواج الکترومغناطیس) یا ویولن عمل می کند.
(صدای نتهای موسیقی)
و شما حتی می توانید آن را به درختها وصل کنید. تمام اشیاء موجود در جهان یا رسانا هستند یا نارسانا، و شما می توانید از ترکیبی از آن دو تا استفاده کنید.
خب - (خنده ی حاضرین) - من این مدار را به همان نوجوانهای داخل جنبش دادم، چون آنها واقعاً بی نظیر بودند، و چیزهایی به فکرشان می رسید که فکرش را هم نمی کردم. حتی اگر هم می خواستم آن وسیله را به سوراخی در صورتم آویزان کنم، سوراخی نداشتم. و این زن جوان، چیزی درست کرد که اسم آن را گذاشت "حلقه ی برقی" و این حلقه دور بدن او می چرخید، و او هم آن مدار شبیه ساز را با چسب آن جا به لباسش چسبانده بود. او در تصویر به مدار اشاره می کند. و هر بار که حلقه به بدنش برخورد می کند، دو تکه ی کوچک از نوار مسی را با هم تماس می دهد و باعث می شود صدایی ایجاد شود، و این صدا دائم تکرار می شود.
من کارگاههای آموزشی در مورد این ابداعات را در جاهای زیادی برگزار کردم. در تایوان، در یک موزه ی هنری، این دختر ۱۲ ساله، با تکههای چند قارچ تایوانی و یک نوار الکتریکی و چسب حرارتی یک آلت موسیقی قارچی درست کرد. و طراحان حرفه ای با تغییر وسیله ای که به این مدار وصل می شد، وسایل دستی جالبی درست می کردند. و شرکتهای بزرگی مثل شرکت "اینتِل" یا شرکتهای طراحی کوچک تری مثل "آیدیو" یا شرکتهای نوپایی مثل "بامپ"، از من دعوت می کردند تا برایشان کارگاههای آموزشی برگزار کنم، تا ایده ی ترکیب کردن قطعات الکترونیکی با وسایل روزمره را تمرین کنیم. و بعداً این ایده به ذهنمان رسید، که نه فقط قطعات الکترونیک، بلکه کامپیوترها را با وسایل روزمره ترکیب کنیم و ببینیم که چه اتفاقی می افتد.
اجازه بدهید از کاری که انجام داده ام نمایش کوتاهی برایتان ارائه بدهم. این یک مدار "مِیکی مِیکی" است، و من می خواهم آن را از اول برایتان سر هم کنم. من آن را به کامپیوتر وصل می کنم، که این اتصال در حال حاضر به پورت USB تبدیل شده است. و این مدار را به دکمه ی جلو وصل می کنم. شما از این زاویه دارید نگاه می کنید، پس من آن را به این یکی وصل می کنم. و یکی سیم اتصال به زمین کوچک به آن وصل می کنم. و حالا، اگر به این برش پیتزا دست بزنم، اسلایدهایی که به شما نشان دادم جلو می روند. و اگر این یکی سیم را به فلش سمت چپ وصل کنم، می توان گفت آن را با نحوه ی وصل کردن برنامه ریزی می کنم، و حالا من فلش سمت چپ و راست دارم، و حالا من می توانم اسلایدها را عقب و جلو و عقب و جلو ببرم. خیلی باحاله.
ما تصمیم گرفتیم ویدئو کلیپی درباره ی این ایده منتشر کنیم، چون هیچکس غیر از من و همکارم، باور نداشت که این ایده مهم یا بامعناست.
بنابراین ما ویدئوکلیپی ساختیم تا ثابت کنیم کارهای زیادی می توان انجام داد. شما می توانید با خمیر بازی طرحی را درست کنید و برنامههای نوشته شده برای دسته بازیهای مختلف را از اینترنت دانلود کنید. فقط به خمیر بازی معمولی نیاز دارید، نه چیز خاص دیگری. و شما می توانید واقعاً یک دسته بازی را نقاشی کنید و بازی "پَکمَن" را از جایی گیر بیاورید و سر سیستم کامپیوتریتان نصب کنید و با این دسته ی جدید بازی کنید. (صداهای بازی ویدئویی) و اما کشوهای پلاستیکی که می توانید به عنوان کلید استفاده کنید. خب، اگر شما آنها را از قفسه بیرون بیاورید، آنها آب را به خوبی نگه می دارند، اما ممکن است شستتان را به طور جدی ببُرید، بنابراین مراقب باشید.
و پروژه ی "شادی"، که در آن متخصصین ما، برای پلههای ساختمان دکمههای پیانو تعریف می کردند، خیلی باحال بود، خب، به نظر من باحال بود، اما ما باید این طور کارها را خودمان انجام بدهیم. نباید این طور باشد که چند نفر از متخصصان نحوه ی عملکرد جهان را مهندسی کنند. همه ی ما باید با هم در تغییراتی که در جهان اتفاق می افتد شرکت داشته باشیم.
یک ورق آلومینیوم، و یک گربه در همه جا پیدا می شوند. یک کاسه ی آب هم نیاز دارید. نرم افزاری که عکس می گیرید همان "Photo Booth" روی مکینتاش شماست. مثل این است که یک موش را بر روی دکمه ی عکس گرفتن تکان بدهید، و در نتیجه یک سیستم خودکار عکس گرفتن از گربه درست کرده اید.
ولی ما به چند صد نفر نیاز داشتیم تا این محصول ما را بخرند. اگر چند صد نفر این محصول را نمی خریدند، نمی توانستیم آن را در بازار تولید کنیم. پس کلیپ توضیحی آن را بر روی سایت "کیک استارتِر" قرار دادیم، (سایت مخصوص درخواست کمکهای مردمی برای پروژههای هنری و غیره) و چند صد نفر از مردم همان روز اول آن را خریدند. و ۳۰ روز بعد، ما 11000 نفر داشتیم که از پروژه ی ما حمایت مالی کرده بودند.
و اما بهتری قسمت کار فرا رسید، ما سیلی از کلیپهای ویدئویی مختلف دریافت کردیم که مردم در آنها با این سیستم کارهای دیوانه واری انجام داده بودند. این آهنگ "پرچم ستارههای درخشان" است که به وسیله ی غذا خوردن پخش می شود، (سرود ملی آمریکا) که در آن حتی از محلول دهان شویه هم استفاده می شد. و ما برای این فرد وسایل مختلفی فرستادیم. ما می خواستیم از او حمایت کنیم. او یک ایده پرداز بود.
یک لحظه صبر کنید. این قسمتش عالی است.
(خنده ی حاضرین) (تشویق حاضرین)
و اینها هم درون موزه ی هنرهای معاصر، از گیاهان خانگی به عنوان طبلهای درام استفاده می کنند. و پدرها و دخترها هم به نوبه ی خود مداری را کامل می کنند.
و این برادر بازیگوش -- این طرح را نگاه کنید. آن جا را می بینید که نوشته است "خواهر"؟ من عاشق طرحهایی هستم که آدمها در آنها نقاشی شده اند. من همیشه آدمها را در طرح هر وسیله ی تکنولوژی جدیدی -- اگر برای یک وسیله ی تکنولوژی طرح می زنید، یک آدم را در آن نقاشی کنید. این بچه واقعاً بامزه است. او این داستان اسلایدی که با پرش روی صفحه ی مرتجع پرش جلو می رود را برای تولد خواهرش درست کرده است، تا بتواند با پریدن بر روی صفحه و عوض کردن اسلایدها در تولدش بدرخشد. و این یکی سگهایش را دور هم جمع کرده و یک پیانوی سگی درست کرده است.
و این خیلی باحال است، چه چیزی به دردبخورتر از احساس زندگی و تفریح است؟ اما این خیلی جدی هم هست، چون دسترسی به تمام این چیزها زمانی شروع شد، که مردم الزاماً دیگر نمی توانستند از کامپیوترها استفاده کنند. مثلاً این پدر برای ما نوشت، پسرش فلج مغزی است، و نمی تواند از یک صفحه کلید معمولی استفاده کند. و پدرش هم نمی توانست از پس هزینههای تمام وسایل ارتباطی کامپیوتری مخصوص او بر بیاید. و بنابراین ، با کیت "مِیکی مِیکی"، او این دستکشها را برای پسرش درست کرد تا بتواند در اینترنت کار کند. و بحثهای خیلی زیادی درباره ی نحوه ی دسترسی به وجود آمد، و ما واقعاً از این بابت هیجان زده ایم. ما به هیچ عنوان برای چنین چیزی آماده نشده بودیم.
و بعد نوازندههای حرفه ای بسیاری شروع به استفاده از آن کردند، مثلاً در همین آخر هفته ی گذشته در فستیوال هنر و موسیقی "کوچِلا"، گروه "ژوراسیک 5" از این سیستم بر روی صحنه استفاده کرد، و این دی جِی آهنگ ساز اهل بروکلین است، یعنی همین اطراف، و او ماه پیش این کلیپ ویدئویی را درست کرد. و من عاشق ایده ی هویج روی صفحه ی چرخانم.
(موسیقی: Massive Attack — "Teardrop")
خیلیها نمی توانند این طوری آهنگ درست کنند. (خندهی حاضرین)
و وقتی این ایده کم کم جدی شد، با خودم فکر کردم، بهتر است یک برچسب هشدار دهنده ی جدی بر روی جعبه ی این سیستم بچسبانم، وگرنه مردم این سیستم را می خرند، و به کسانی تبدیل می شوند که خلاقانه ترین تغییرات را به وجود می آورند، و حکومتها فرو خواهند پاشید، و من از این بابت هشداری به مردم نداده ام، پس با خودم فکر کردم که بهتر است به مردم هشدار بدهم. تصمیم گرفتم کمی آنها را غافلگیر کنم. وقتی جعبه باز می شود، می بینید که روی آن نوشته، "جهان، توشه ای برای ساختن است."
و وقتی که با آن شروع به کار کنید، به نظر من، به نحوی در پس زمینه ی زندگی روزمره ی خودتان می بینید که، شما می توانید در طراحی آینده ی عملکرد جهان خودتان را نشان دهید، و در آن نقش داشته باشید.
پس دفعه ی بعدی که سوار یک پله ی برقی شدید، و به طور اتفاقی یک دانه ی اسمارتیز از دستتان افتاد، می دانید، شاید آن جا تخته ی موج سواری آن اسمارتیز باشد، نه یک پله برقی، بنابراین آن را بدون توجه بر ندارید. شاید حتی باید چیزهای بیشتری را از جیبتان در آورید، و آنها را روی پله برقی بیندازید، مثل یک مرطوب کننده ی لب استوانه ای، یا هر چیز دیگر.
من همیشه می خواستم جامعه ای ایده آل یا جهانی کامل یا چنین چیزی را طراحی کنم. اما هر چقدر سنم بالاتر می رود و هر چقدر با سیستمها و ایدههای مختلف کار می کنم، می فهمم که ایده ی من درباره ی یک جهان کامل، واقعاً نمی تواند توسط یک نفر یا حتی میلیونها متخصص طراحی شود. من به هفت میلیارد جفت دست نیاز دارم، که هر کدام از آنها علایق خودشان را دنبال کنند، و هر کدام از آنها مثل یک تکه ی کوچک موزاییک بیایند، و این دنیا را در حیاط پشتیشان، و آشپزخانههایشان درست کنند. و این دنیایی است که با تمام وجود می خواهم در آن زندگی کنم.
متشکرم.
(تشویق حاضرین)