چگونه هنر میتواند به صحبت کردن آمریکا از آزادی شکل ببخشد
متن سخنرانی :
من یک هنرمند تجسمی هستم، و کارهای هنری انقلابی میسازمتا تاریخ را به جلو ببرم. قصد دارم مستقیم و بیتعارفبه شما چیزی بگویم: من بنیادهای اقتصادی، مناسبات اجتماعی یا ایدههای حکومتداریدر آمریکا را قبول ندارم. هنر من بوجود آورندهی تغییری اساسی به وسیله تشویق مخاطبان به بیانسوالات بزرگ از این دیدگاه است. تغییرات اجتماعی سخت هست،اما ایدهها خیلی مهمتر هستند.وقتی میگویم یک هنرمندم،بیشتر مردم فکر میکنند «آه، او یک نقاشه»، پشت سرم میتوانید چند نمونه ازآثارم را ببینید. «دنیا را بدون آمریکا تصور کن»نام یک نقاشی است، اما من در گسترهای از رسانهها کار میکنم، از جمله عکاسی، ویدیوسازیو هنر نمایش. یکی از پروژههای حاضرم،«بازسازی شورش بردگان»، قرار است در حومههای نیواورلئان بازسازی شود.
سال ۱۹۸۹، اثری هنری ساختمکه کانون بحث و جدل شد بخاطر استفادهی خلاف قانوناشاز پرچم آمریکا. «روش صحیح نمایش پرچم آمریکا چیست؟» اثری مفهومی است که تماشاگرانزیادی را جلب کرد. مونتاژی از عکس بود با نوشتههایی به مضمون، «روش صحیح نمایش پرچم آمریکا چیست؟» زیر آن هم کتابهایی قرار داشت که مردممیتوانستند پاسخهایشان را بنویسند، و زیر آن پرچمی بود که مردماختیار ایستادن روی آن را داشتند. مونتاژ عکسها متشکل از تصاویردانشجویان کرهی جنوبی بود که پرچمهای امریکا را آتش میزدند، با نوشتههایی در دستشان که نوشته بود،«یانکی برو خونه، بی پدر»، و زیر آن تابوتهایی پوشیده با پرچمکه از ویتنام آمده بودند.
مردم جوابهای کوتاه و بلندی نوشتند. هزاران نفر از چندین زبان مختلفدر این اثر شرکت کردند. یکی نوشت، «دختری آلمانی هستنم، اگر ما آلمانها به اندازهی شماپرچممان را ستایش میکردیم، امروز هم ما را نازی خطاب میکردید. فکر میکنم بخاطر این پرچمدردسرهای خیلی زیادی دارید». « فکر میکنم این هنرمند بایدبه میراث خودش بازگردد، یعنی جنگلهای آفریقا، آنجا میتواند به روشهنرمندانهی خود بیل بزند.» « این پرچم که روی آن ایستادهام نمایانگرهمهی ظلمهای رفته در این نظام است: کشتار سرخپوستان و دیگر ستمدیدگان جهان، از جمله برادرم که از خوکیبه او شلیک کرد، آن که به جسدش لگد زد تا « مطمئن شودآن سیاسوخته مرده». آن خوک پرچم به تن داشت. ممنونم، درد اسکات، بخاطراین فرصت « بعنوان کهنهسربازی که برای پرچم جنگیده، شخصاً هرگز از توی اسکلدفاع نمیکنم! حقته بمیری!» -- یگان ویژهی نیروی دریایی.
همانطور که پیداست، افراد واکنشهایخیلی قوی نسبت به پرچم داشتند، و الان هم دارند. کهنهسربازها مقابل موسسهی هنر شیکاگوتظاهرات کردند. شعارهایی میدادند مانند، «هم پرچم و هم هنرمندرا باهم آویزان کنید،» همراه تصاویری دلخراشی از زجرکشی. چندین بار تهدید به مرگ شدم، و به دانشگاهام پیام تهدید بهبمبگذاری فرستادند، وضعیت خیلی خطرناکی بود. بعدها، رییس جمهور بوش،اثرم را «بیآبرویی» خواند، که از دید من افتخار بزرگی بود، و کنگره آنرا خلاف قانون اعلام کرد.
(خنده)
من بخشی از مصوبهی دادگاه عالی شدماما با سوزاندن پرچمها روی پلههای کنگره، من و دیگران مقابل آن ایستادیم. آن اقدام و مبارزهی سیاسی و حقوقیپیرو آن منجر به صدور رأی متمم اول قانون اساسی شدکه دولت را از الزامی شمردن میهنپرستی منع میکرد.
اما کمی هم من را به عقب نشینی واداشت. این افراد قاطعانه خواستار مرگ من بودند. کاری که من در آن لحظه میکردمفضای متفاوتی خلق میکرد. این من هستم در همان لحظه، هشت طبقه بالاتر از آن جمعیت. میخواستم از اتفاقی عکاسی کنم که قرار بود روی پلهها رخ دهد، جایی کهکهنهسربازها قرار داشتند. این طور بگویم که بودن در آنجابرای من امن نبود. اما عکاسی از آنجا هم برایمخیلی پراهمیت بود، چون در حالی که عدهای میخواستندمرا بکشند، وضعیتی هم بود که در آن کسانی که پرچم امریکا رانماد هرچه ظلم انجامشده در حکومت میدیدند احساس کردند صدایی دارند، و آن صدا باید تقویت شود.
نکته این است که: تغییر همه چیز -- چه ایدههای متعارف باشددر مورد نمادهای ملی ایالات متحده، تفکری سنتی که بواسطهی پیشرفتهایعملی به چالش کشیده میشود یا سلب اختیار کردن از یک رییس جمهور -- این کارها نیازمند خیلی چیزهاست. نیاز به جرأت، نیاز به شانس، همچنین نیاز به روشنبینیو بیباکی در اقدام دارد.
اما سخن از شانس -- باید بگم، عکسهایی که گرفتیمشاید چنان که باید نتیجهبخش نبود. بعد از اینکه از صحنه دور شدیم میخندیدیم. اما موضوع این است که ارزش خطر را داشت چون سود و زیان مهمی در کار بود. و در این موضوع، شانس منتهی شد به وضعیتی شگفتانگیز عمیق و قدرتمند که خالی از خنده هم نبود.
متشکرم.
(تشویق)