جک هورنر:‌دایناسورهای در حال تغییر شکل

متن سخنرانی :
می‌تونم خواهش کنم دستتان رو بلند کنید یا کف بزنید اگه از یک نسل دیگه هستید؟ برام جالبه که بدانم چند نفر سه تا دوازده ساله دراینجا هستند. برام جالبه که بدانم چند نفر سه تا دوازده ساله در اینجا هستند. (خنده) هیچی، ها؟ خیلی خوب. می‌خوام درباره‌ی دایناسورها حرف بزنم. یادتون میاد که وقتی در این سن بودین به دایناسورها فکر می‌کردین؟ (تشویق) می‌دونید، دایناسورها یه جورایی بامزن.
(خنده)
ما می‌خوایم الان جور دیگری بهشون نگاه کنیم. امیدوارم این را تشخیص بدید. می خوام پیامم را خیلی رک و راست بهتون بگم: سعی کنید منقرض نشید. (خنده) همش همینه.
(خنده)
مردم از من خیلی می‌پرسن - درواقع، یکی از بیشترین پرسش‌هایی‌ که از من می‌شه اینه که، چرا بچه‌ها انقدر دایناسورها را دوست دارند؟ شیفتگی آنها در چیه؟ و من معمولا فقط می‌گم، «خب، دایناسورها گنده بودن، متفاوت بودند، و نابود شدند.» همشون رفته‌اند. خب این درست نیست، اما به زودی به اصل مطلب می‌رسیم. خب تقریبا موضوع اینه: بزرگ، متفاوت و ازدست رفته. عنوان سخنرانی من: دایناسورهای درحال تغییر شکل: علت انقراض زودرس دایناسورها تحت عوامل غیر طبیعی.
حالا من فرض می‌کنم که ما دایناسورها را به یاد داریم. و شکل‌های بسیار زیادی از آنها وجود دارند. گونه‌های بسیاری از آنها. در زمان‌های بسیار دور، اوایل دهه‌ی ۱۹۰۰، موزه‌ها در به در به دنبال دایناسورها می‌گشتند. گشتند و آنها را جمع‌آوری کردند. و این داستان جالبی‌ست. هر موزه‌ای چیزی می‌خواست بزرگ‌تر و بهتر از چیزی که دیگران داشتند. هر موزه‌ای چیزی می‌خواست بزرگ‌تر و بهتر از چیزی که دیگران داشتند. پس اگر موزه‌ی تورنتو گشت و تیراناسور را پیدا کرد، یکی از آن گنده‌هاش، بعد موزه‌ی اتاوا یک گنده‌تر و بهترش را می‌خواست. بعد موزه‌ی اتاوا یک گنده‌تر و بهترش را می‌خواست. و این برای همه‌ی موزه‌ها در حال رخ دادن بود. بنابراین همه دربه‌در دنبال همه‌ی این دایناسورهای بزرگ‌تر و بهتر بودند. بنابراین همه دربه‌در دنبال همه‌ی این دایناسورهای بزرگ‌تر و بهتر بودند. و این آغاز دهه‌ی ۱۹۰۰ بود.
در حدود سال ۱۹۷۰، بعضی از دانشمندان دور هم جمع شدند و فکر کردند: «چطور ممکنه؟ به این دایناسورها نگاه کنید. همشون گنده‌ هستن. چه بلایی سر کوچک‌ترها آمده؟» همشون دراین‌باره فکر می‌کردند و حتی در این‌باره مقاله می‌نوشتند: «دایناسورهای کوچک کجان؟» (خنده) خب، به یک موزه برید، خواهید دید، می‌بینید که چند تا بچه دایناسور آنجا هست. مردم گمان می‌کردند - و در واقع مشکل همین بود - مردم خیال می‌کردند اگر بچه دایناسور ببینند، اگر دایناسورهای جوان آنجا بودند، آنها به راحتی تشخیص‌اش می‌دادند. باید دایناسورهای بزرگ می‌داشتیم و دایناسورهای کوچک. اما تنها چیزی که موجود بود دایناسورهای بزرگ بود.
مسبب این قضیه به یکی- دو مورد بود. اول از همه، دانشمندها بسیار مغرور بودند، و دوست داشتند روی دایناسورها اسم بگذارند. آنها دوست دارند رو هر چیزی اسم بگذارند. همه دوست دارند یک حیوانی داشته باشند که بتونن روش اسم بگذارند. (خنده) بنابراین هربار که یک چیزی کشف می‌کردند که کمی متفاوت به نظر می‌رسید٬ آنها یک اسم متفاوت روش می‌گذاشتند. و البته، آنچه اتفاق افتاد، این بود که، به جایی رسیدیم که کلی اسم دایناسور داشتیم.
در سال ۱۹۷۵، در ذهن یکی یک جرقه زد، دکتر پیتر دادسون در دانشگاه پنسیلوانیا در واقع تشخیص داد که دایناسورها به روشی که پرنده‌ها رشد می‌کنند بزرگ می‌شن، که دایناسورها به روشی که پرنده‌ها رشد می‌کنند بزرگ می‌شن، که با روشی که خزندگان رشد می‌کنند متفاوت است. که با روشی که خزندگان رشد می‌کنند متفاوت است. و در حقیقت، او از کاسوری (نوعی شترمرغ) به عنوان الگو استفاده کرد. این خیلی باحاله - اگه به کاسوری توجه کنید، یا هر پرنده‌ای که روی سرش تاج دارد، آنها درواقع تا پیش از رشد تاج‌، تا ۸۰ درصد اندازه‌ی بلوغ‌شان رشد می‌کنند. آنها درواقع تا پیش از رشد تاج‌، تا ۸۰ درصد اندازه‌ی بلوغ‌شان رشد می‌کنند. آنها درواقع تا پیش از رشد تاج‌، تا ۸۰ درصد اندازه‌ی بلوغ‌شان رشد می‌کنند. حالا کمی تامل کنید. آنها دراصل ویژگی‌های کودکی خود را تا مدت زیادی در دوران رشد و بلوغ‌شان حفظ می‌کنند. آنها دراصل ویژگی‌های کودکی خود را تا مدت زیادی در دوران رشد و بلوغ‌شان حفظ می‌کنند. بنابراین دوره‌ی تحول جمجمه‌ای نسبت به کل آناتومی بدن متناسب با رشد کاسه‌ی سر خواهد بود. بنابراین می‌تونید ببینید اگر شما گونه‌ای را با بلوغ ۸۰٪ بیابید اگر شما گونه‌ای را با بلوغ ۸۰٪ بیابید و نمی‌دانستید که قراره پس از رشد کامل به یک کاسوری تبدیل بشه، ممکن بود فکر کنید که دو جانور متفاوت هستند.
پس مشکل این بود، و توجه پیتر دادسون به کمک دایناسورهای منقاردار به‌این موضوع جلب شد. و توجه پیتر دادسون به کمک دایناسورهای منقاردار به‌این موضوع جلب شد. این دایناسورها بعدها هایپاکروساروس نامیده شدند. او همچنین نشان داد اگر یک کودک و بالغ را در نظر بگیرید و میانگینی از آنچه باید پس از رشد شبیه آن می‌شد به دست آورید، به شرطی که آن از الگوی رشد خطی پیروی کند، جانور می‌بایست در بزرگسالی دارای تاجی نصف اندازه‌ی نوع بالغش می‌بود. جانور می‌بایست در بزرگسالی دارای تاجی نصف اندازه‌ی نوع بالغش می‌بود. اما ۶۵ درصد از نابالغان واقعی اصلا تاجی ندارند. اما ۶۵ درصد از نابالغان واقعی اصلا تاجی ندارند. اما ۶۵ درصد از نابالغان واقعی اصلا تاجی ندارند. خب، این خیلی جالب بود. و جایی بود که افراد گمراه می‌شدند. و جایی بود که افراد گمراه می‌شدند. منظورم اینه که، اگر آنها تنها این موضوع را درنظر می‌گرفتند، کار پیتر دادسون را در نظر می‌گرفتند، و در راستای آن پیش می‌رفتند، آنگاه ما تعداد بسیار کمتری از آنچه امروز داریم، دایناسور داشتیم. آنگاه ما تعداد بسیار کمتری از آنچه امروز داریم، دایناسور داشتیم. اما دانشمنده مغرور هستند؛ آنها دوست دارند رو همه‌چی اسم بگذارند. پس آنها به نامگذاری بر روی دایناسورها با توجه به تفاوت ظاهری‌شان ادامه دادند. پس آنها به نامگذاری بر روی دایناسورها با توجه به تفاوت ظاهری‌شان ادامه دادند.
حالا، درواقع راهی برای آزمایش این وجود دارد که ببینیم آیا یک دایناسور، یا هر جانوری، پیر بوده یا جوان. به این‌ترتیب که استخوان‌هاشون را بُبریم. اما، همانطور که می‌شه تصور کرد، بریدن استخوان‌های یک دایناسور کار سختی‌ست، اما، همانطور که می‌شه تصور کرد، بریدن استخوان‌های یک دایناسور کار سختی‌ست، چون در موزه‌]ها استخوان‌‌ها بسیار قیمتی‌اند. وقتی به موزه می‌رید می‌بینید که بسیار خوب از آنها نگهداری می‌شه. آنها را لای ابر در محفظه‌های کوچک نگهداری می‌کنند. حسابی بهشون می‌رسن. خوششان نمیاد اگه برید پیششان و بخواید استخوان‌هاشون اره کنید یک نگاهی اون تو بندازید. (خنده) بنابراین آنها معمولا بهت اجازه‌ی این‌کار را نمی‌دن. اما من یک موزه دارم و دایناسور جمع آوری می‌کنم و می‌تونم استخوان‌های خودم را اره کنم. بنابراین این کاری‌ست که من می‌کنم.
(تشویق)
خب، اگر بتونید یک استخوان یک بچه دایناسور را ببرید، درونش مانند شکل A بسیار اسفنجی‌ست. و اگر به درون استخوان یک دایناسور بزرگ‌تر نگاه کنید، بسیار متراکم‌ست. می‌تونید بگید که این یک استخوان بالغ‌ست. پس این خیلی آسان‌ست که از هم جداشون کنیم. خب، کاری که من‌ می‌خوام بکنم اینه که اینها را به شما نشان بدم. خب، کاری که من‌ می‌خوام بکنم اینه که اینها را به شما نشان بدم. در آمریکای شمالی در دشت‌های شمال ایالات متحده و دشت‌های جنوبی آلبرتا و ساسکاچوان، این واحد صخره‌ای به نام سازند هِل کریک وجود دارد که واپسین دایناسورهای زنده در کره‌ی زمین را در خود جای داده‌است. و ۱۲ تا از آنها وجود دارد که هر کسی می‌تونه تشخیص‌شان بده - منظورم ۱۲ دایناسور اصلی هستند که منقرض شدند. منظورم ۱۲ دایناسور اصلی هستند که منقرض شدند. و خب، ما آنها را ارزیابی خواهیم کرد. و این تقریبا کاری‌ست که من در حال انجام آن هستم. خب، من به همراه دانشجویان و همکارانم، آنها را از هم باز کردیم. حالا، همونطور که می‌تونید تجسم کنید، بریدن یک استخوان ران یک طرف، اما وقتی به یک موزه می‌روی و می‌‌گی: «اشکالی داره اگر من کاسه‌ی سر دایناسور را ببرم؟» و می‌‌گی: «اشکالی داره اگر من کاسه‌ی سر دایناسور را ببرم؟» بهت می‌گن: «از جلوی چشمم دور شو.» (خنده) خب اینجا ۱۲ دایناسور داریم. و می‌خوایم پیش از همه به این سه تا نگاهی بندازیم.
خب، اینها دایناسورهایی هستند که بهشون می‌گن پاکیسِفالوساروس. و همه می‌دونن که این سه جانور با هم مرتبطند. و همه می‌دونن که این سه جانور با هم مرتبطند. و فرضیه اینه که رابطه‌ی آنها چیزی شبیه پسرعمو یا همچین چیزی‌ست. رابطه‌ی آنها چیزی شبیه پسرعمو یا همچین چیزی‌ست. اما هیچ‌کس تاحالا به ذهنش نرسیده که ممکنه بیش از اینها به هم نزدیک باشند. به عبارت دیگر، مردم به آنها نگاه می‌کنند و آنها را متفاوت می‌بینند. و همه‌ی شما می‌دانید که اگر بخواید تعیین کنید که آیا شما به خواهر و برادرتان وابسته‌اید یا نه، نمی‌تونید این کار را تنها با نگاه کردن به تفاوت‌ها انجام بدید. شما می‌تونید فقط با توجه به شباهت‌ها رابطه را تعیین کنید. شما می‌تونید فقط با توجه به شباهت‌ها رابطه را تعیین کنید.
خب، مردم به اینها نگاه می‌کردند و درباره‌ی اینکه چقدر با هم فرق دارند حرف می‌زدند. پاکیسِفالوساروس یک برآمدگی بزرگ و ضخیم روی سرش دارد، و برجستگی‌های کوچکی روی عقب سرش هست، و یک توده از چیزهای پیچ‌دار در انتهای بینی‌اش قرار گرفته. و سپس استیجیمولاک، دایناسور دیگری از همان زمان، که در همان دوره زندگی می‌کرده، میخ‌هایی داره که از عقب سرش بیرون زدند. یک برآمدگی بسیار کوچک هم دارد، و یک تعداد چیزهای پیچ‌دار روی بینی‌اش هست. و بعد این یکی که اسمش هست دراکورکس، چشم هاگوارتز. حدس بزنید این اسم از کجا آمده؟ اژدها. خب، اینجا دایناسوری داریم که میخ‌هایی داره که از پشت سرش بیرون زده، بدون برآمدگی و با وجود چیزهای پیچ‌دار روی بینی‌اش.
هیچ‌کس به این توجه نکرده که این چیزهای پیچ‌دار به هم مشابه‌اند. بلکه تنها به این سه تا نگاه کردند و گفتند: « اینها سه دایناسور متفاوتند، و دراکورکس احتمالا از همشون ابتدایی‌ترست. و این یکی از آن یکی قدیمی تره.» برای من چندان روشن نیست که واقعا بر چه اساسی این سه تا را مرتب کردند. اما اگر اینها را به صف کنی، اگر فقط کاسه‌ی سرشان را در نظر بگیری و آنها را به صف کنی، به این ترتیب کنار هم قرار می‌گیرند. دراکورکس از همه کوچک‌تره، استیجیمولاک از نظر اندازه وسطی‌ست، پاکیسِفالوساروس از همه بزرگ‌تره. هرکسی ممکنه با خودش فکر کنه، این باید به من یک سرنخ بده. (خنده) اما آنها هیچ سر نخی در این پیدا نکردند. خب، ما می‌دونیم چرا. دانشمندها دوست دارند رو همه‌چی اسم بگذارند.
حالا اگر ما اسکلت دراکورکس را بشکافیم - حالا اگر ما اسکلت دراکورکس را بشکافیم - من این کار را کردم - و بهش نگاه کنید، درونش به نظر اسفنجی میاد، کاملا اسفنجی. یعنی، این یک دایناسور نابالغ‌ست و بسیار سریع رشد می‌کند. پس قراره بزرگ‌تر بشه. اگر اسکلت استیجیمولاک را بشکافیم، همین اتفاق تکرار می‌شه. برجستگی، آن برجستگی کوچک، واقعا با سرعت زیادی رشد می‌کند. و به سرعت داره متورم می‌شه. جالبی‌اش اینه که میخ‌های پشت سر دراکورکس هم داشت به همان سرعت رشد می‌کرد. جالبی‌اش اینه که میخ‌های پشت سر دراکورکس هم داشت به همان سرعت رشد می‌کرد. میخ‌های پشت سر استیجیمولاک در واقع داره آب می‌ره، میخ‌های پشت سر استیجیمولاک در واقع داره آب می‌ره، که معنی‌اش اینه که داره همزمان با بزرگ شدن برجستگی روی سر کوچک‌تر می‌شه. که معنی‌اش اینه که داره همزمان با بزرگ شدن برجستگی روی سر کوچک‌تر می‌شه. و حالا اگر به پاکیسِفالوساروس توجه کنید، پاکیسِفالوساروس یک تاج کاملا سخت داره و یک برجستگی‌های کوچک پَسِ سرش هم آب رفتند. و یک برجستگی‌های کوچک پَسِ سرش هم آب رفتند.
خب حالا فقط با این سه تا دایناسور، شما به راحتی می‌تونید - به عنوان یک دانشمند- می‌تونیم به راحتی اینطور گمانه‌زنی کنیم که این‌ها تنها یک دنباله‌ی رشد از یک جانور یکسان‌ست. که این‌ها تنها یک دنباله‌ی رشد از یک جانور یکسان‌ست. که البته به این مفهوم‌ست که استیجیمولاک و دراکورکس منقرض شدند. که استیجیمولاک و دراکورکس منقرض شدند. (خنده) بسیار خوب. و مسلما به این معناست که ما ده تا دایناسور اصلی داریم که باید باهاشون سروکله بزنیم.
خب، یکی از همکاران من در دانشگاه برکلی، به همراه هم بر روی ترایسِراتپس مطالعه می‌کردیم. و پیش از سال ۲۰۰۰ - به یاد داشته باشید، که ترایسِراتپس در دهه‌ی ۱۸۰۰ کشف شد - پیش از سال ۲۰۰۰، هیچ‌کس هرگز یک ترایسِراتپس نابالغ را ندیده بود. پیش از سال ۲۰۰۰، هیچ‌کس هرگز یک ترایسِراتپس نابالغ را ندیده بود. در هر موزه‌ای در جهان یک ترایسِراتپس وجود دارد، اما هیچکس تا به حال یک ترایسِراتپس جوان پیدا نکرده بود. و ما می‌دونیم چرا، نه؟ چون همه‌ می‌خوان یک دایناسور بزرگ و بالغ داشته باشند. پس همه یک گنده‌اش را برای خودشان دست‌وپا کردند. پس ما رفتیم بیرون کلی خرت و پرت جمع کردیم و ما یک کوه چیز کوچک پیدا کردیم. آنها همه جا بودند. همه‌جا پخش و پلا بودند. خب ما یک کُپه از آنها را در موزه‌مان جمع کردیم. (خنده) و همه می‌گن این به‌خاطر اینه که موزه‌ام کوچک‌ست. وقتی موزه‌ات کوچک باشد، دایناسورهای کوچکی هم نصیبت می‌شه.
(خنده)
اگر به ترایسِراتپس‌ها توجه کنید، می‌تونید ببینید که داره عوض می‌شه، در حال تغییر شکل‌ست. در حالی‌که جوان‌ترها رشد می‌کنند، شاخ‌هاشون رو به عقب انحنا پیدا می‌کند. و سپس در حالی که پیرتر می‌شن، شاخ‌ها رو به جلو رشد می‌کنن. و این خیلی جالبه. اگر در راستای لبه‌ی این چین‌ها نگاه کنید، آنها استخوان‌‌های مثلثی شکل مثل این دارند که به شکل مثلثی بزرگ می‌شن و سپس در سوی مخالف چین‌ها مسطح می‌شن؛ درست مانند میخ‌های پَسِ سر پاکیسِفالوساروس . درست مانند میخ‌های پَسِ سر پاکیسِفالوساروس . و بعد، چون دایناسورهای نابالغ در مجموعه‌ی من هستند، آنها را می‌شکافم و درون‌شان را بررسی می‌کنم. آنها را می‌شکافم و درون‌شان را بررسی می‌کنم. و کوچک‌ترها واقعا اسفنجی هستند. و دایناسور با اندازه‌ی متوسط هم کاملا اسفنجی‌ست. اما چیزی که جالب بود این بود که دایناسور بالغ، یعنی ترایسِراتپس هم اسفنجی‌ست. و این یک استخوان کاسه‌ی سر به طول دو متر است. یک کاسه‌ی سر بزرگ.
اما دایناسور دیگری وجود دارد که در همین سازند یافت شده و شبیه ترایسِراتپس است، به جز اینکه بزرگ‌ترست، و نامش هست توروزاروس. و هنگامی که ما استخوان ترایسِراتپس را شکافتیم، با استخوان‌های سخت و محکم روبرو شدیم. اما روی لاک آن سوراخ‌هایی دیده می‌شد. و همه گفتند: «ترایسِراتپس و توروزاروس امکان نداره یکی باشند و همه گفتند: «ترایسِراتپس و توروزاروس امکان نداره یکی باشند چون یکی از دیگری بزرگ‌تر است.» (خنده) «و سوراخ‌هایی هم روی چین استخوان‌هاش داره.» و من گفتم: «خب، ما توروزاروس‌های جوان داریم؟» و آنها گفتند: «خب نه، اما روی چین پسِ گردن جانور سوراخ سوراخ است.»
بنابراین یکی از دانشجویان فارغ‌التحصیل من، جان اسکانلا، به کل مجموعه نگریست و در اصل کشف کرد به کل مجموعه نگریست و در اصل کشف کرد که این سوراخ‌ها در ترایسِراتپس آغاز به شکل‌گیری می‌کنند که این سوراخ‌ها در ترایسِراتپس آغاز به شکل‌گیری می‌کنند و، مسلما در توروزاروس‌ به شکاف تبدیل می‌شه - بنابراین او گونه‌های انتقالی میان ترایسِراتپس و توروزاروس را یافت، بنابراین او گونه‌های انتقالی میان ترایسِراتپس و توروزاروس را یافت، که بسیار جالب بود. حالا ما می‌دانیم که توروزاروس در اصل یک ترایسِراتپس بالغ‌ست. حالا هنگام نامگذاری دایناسورها، وقتی می‌خوایم بر روی چیزی اسم بگذاریم، نام اصلی باقی می‌ماند و نام دوم دور ریخته می‌شه. نام اصلی باقی می‌ماند و نام دوم دور ریخته می‌شه. بنابراین توروزاروس منسوخ می‌شه. ترایسِراتپس‌ها، اگر به خبرهای برنامه‌های تلویزیون گوش داده باشید، اشتباه به کار برده می‌شن. ترایسِراتپس‌ها، اگر به خبرهای برنامه‌های تلویزیون گوش داده باشید، اشتباه به کار برده می‌شن. آنها فکر کردند توروزاروس باید حفظ شه و ترایسِراتپس دور ریخته‌ شه، اما این اتفاق قرار نیست بیفته.
(خنده)
بسیارخوب، ما می‌تونیم این کار را با خیلی از دایناسورها بکنیم. ببینید، اینجا یک اِدمونتوساروس و آناتوتیتان داریم. ببینید، اینجا یک اِدمونتوساروس و آناتوتیتان داریم. آناتوتیتان: اردک غول آسا. یک دایناسور منقار دار غول‌پیکر است. اینجا یکی دیگر هست. خب، ما اینجا بافت استخوان را بررسی می‌کنیم. بافت‌شناسی استخوان به ما می‌گه که اِدمونتوساروس یک نابالغ است، یا دست کم یک زیربالغ است. و آن یکی بالغ است و همچنین یک روند رشد داریم. بنابراین از شر آناتوتیتان خلاص می‌شیم.
ما به این کار همچنان ادامه می‌دیم. و آخریش تی-رکس هست. و آخریش تی-رکس هست. خب اینجا دو دایناسور متفاوت داریم، تی-رکس و نانوتیرانوس. (خنده) دوباره، باعث می‌شه به فکر فرو برید. (خنده) اما سوال خوبی پرسیدند. آنها را بررسی می‌کردند و گفتند: «یکی ۱۷ دندان داره، و بزرگ‌ترین آنها ۱۲ دندان داره. و این اصلا به عقل جور در نمیاد، چون ما هیچ دایناسوری نمی‌شناسیم که هرچه پیرتر می‌شه دندان در بیاره. خب پس این به نظر درست میاد - اینها باید متفاوت باشند.» خب، ما استخوان‌ها را شکافتیم. و قطعا، نانوتیرانوس استخوان‌های نابالغ داره و بزرگ‌تره استخوان‌های سخت تری داره. و به نظر میاد می‌تونه بزرگ تر هم بشه. در موزه‌ی راکیز، جایی که ما کار می‌کنیم، من چهار تی-رکس دارم. بنابراین من می‌تونم تعداد زیادی از آنها را بشکافم. اما من در حقیقت نیازی به این کار نداشتم، چون من تنها آرواره‌های آنها را ردیف کردم. آشکار شد که بزرگ‌ترین آنها ۱۲ دندان دارد و بعدی ۱۳ تا، کوچک تر از آن ۱۴ تا. و کوچک‌ترین بعدی، نانو، ۱۷ دندان دارد. و ما رفتیم و مجموعه‌های دیگران را بررسی کردیم و یکی را پیدا کردیم که ۱۵ دندان داشت. خُب دوباره، خیلی راحت‌ست که بگیم زنجیره‌ی رشد تیرانوساروس شامل نانوتیرانوس، زنجیره‌ی رشد تیرانوساروس شامل نانوتیرانوس، و بنابراین ما می‌تونیم یک دایناسور دیگر را پاک‌سازی کنیم.
(خنده)
خب وقتی به جانوران انتهایی می‌رسیم، خب وقتی به جانوران انتهایی می‌رسیم، هفت تا برامون باقی مانده. و این عدد خوبی‌ست. به نظرم، این عدد خوش‌یمنی‌ برای نام‌زدایی باشه. حالا همونطور که می‌تونید حدس بزنید، این خیلی میان سال چهارمی‌ها محبوب نیست. سال چهارمی‌ها عاشق دایناسورهاشون هستند، و آنها را حفظ می‌کنند. خیلی از این خوششان نمیاد.
(خنده)
بسیار سپاسگزارم.
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *