جهان رو به بهتر شدن است یا بدتر شدن؟ بیایید نگاهی به اعداد بیندازیم
(خنده)
و خيلي از مردم را با حسرت دهههای قبلتر باقی گذاشت، وقتي جهان امنتر، پاکتر و برابرتر به نظر میرسيد.
اما آیا اين روش معقولی برایدرک شرايط انسان در قرن بیست و یکم است؟ همانطور که فرانکلين پيرز آدامز اشاره کرد، «هيچ چيز مسئول روزهای خوب گذشتهبه اندازه یک حافظه بد نيست.»
(خنده)
شما هميشه میتوانيد خود را با دیدنسراشیبی گول بزنید اگر که سرخطهای خبری کشتارهایحال حاضر را با تصاوير امیدوارنه گذشته مقايسه کنيد. سير گذر جهان چه شکلی است هنگامی که با استفاده از معياری ثابترفاه را در طول زمان میسنجيم؟
بياييد به مقایسه دادههای اخیر ازحال حاضر با همان مقیاسهای ۳۰ سال قبل بپردازیم. سال گذشته، میزان قتل در بین آمريکايیها ۵/۳ در هر صد هزار بود، هفت درصد از شهروندان آن در فقر و انتشار ۲۱ ميليون تن ذرات معلق و چهار ميليون تن دیاکسيد گوگرد را داشت. اما ۳۰ سال قبل، آمار آدم کشی۸/۵ در هر صد هزارنفر بود، ميزان فقر ۱۲ درصد بود و ما ۳۵ ميليون تن آلودگی و ۲۰ ميليون تن دیاکسيد گوگرد منتشر میکردیم.
کل جهان در مجموع چطور؟ سال گذشته، جهان ۱۲ جنگدر جریان، ۶۰ حکومت استبدادی، ۱۰ درصد از جمعيت جهاندر فقر شديد و بيش از ۱۰٫۰۰۰ سلاح اتمی داشت. اما ۳۰ سال قبل، ۲۳ جنگ، ۸۵ حکومت استبدادی، ۳۷ درصد جمعيت جهاندر فقر شديد و بيش از ۶۰٫۰۰۰ سلاح اتمی داشت. بله، سال گذشته به خاطر حملاتتروريستی در اروپای غربی با ۲۸۳ کشته وحشتناک بود، اما ۱۹۸۸ با ۴۴۰ کشته بدتر بود.
چه خبر است؟ آیا ۱۹۸۸ سال مشروحا بدی بود؟ يا اين پيشرفتها دلالت بر این دارندکه جهان با همه کشمکشهایش به مرور زمان بهتر میشود؟ ممکن است ما حتی از مفهوم قابل قبول قديمی ترقی استفاده کنيم؟ انجام این کار ميزان قابل توجهیاز استهزا را بهمراه دارد، زيرا متوجه شدهام کهروشنفکران از ترقی نفرت دارند.
(خنده)
(تشويق)
و روشنفکرانی که خود را ترقیخواه هم مینامند واقعا از پيشرفت نفرت دارند.
(خنده)
حال، اين نيست که از محصولاتترقی متنفر باشند. بيشتر دانشگاهیها و صاحبنظران ترجیح میدهند جراحیشان را بیهوشیانجام دهند تا بدون آن. اين ايده ترقی است که برایطبقه پرچانه عذابآور است. اگر باورداريد که انسان میتواندخود را کلی اصلاح کنند، به من گفته شده، که این یعنی شما ایمان کورکورانه و اعتقاد شبه مذهبی به خرافات منسوخ و وعده دروغين افسانه پیشروی بسوی ترقی ناگزیر دارید. سردسته تشویقچیهای باورعوامانه تو میتوانی آمریکایی، با روحیهای پر جنب و جوشطرز فکر اتاق هيئت مديره، سيليکون ولی،و اتاق بازرگانی هستید. شما از کاروران تاريخ به سبک ويک هستيد، ساده لوحی خوش باور، صاف و صادقو البته پانگلوس، اشاره به شخصيت داستانی از ولتر که اظهار داشت، «همه چيز برای بهترين در بهترين جهانهای ممکن است.»
خوب ، استاد پانگلوس، از قرار معلوم، بدبين بود. يک خوشبين راستین باوردارد میتوان دنياهای خيلی بهتری داشت از آنچه امروز داریم. اما همه اينها نامربوط هستند، به خاطر اين که سوالترقی صورت گرفته مساله ایمان يا داشتن خلق خوشبينانهيا دیدن نيمه پر ليوان نیست. فرضيهای امتحان کردنی است. با تمام تفاوتهایشان، مردم به طور عمده قبول دارندآنچه بر رفاه انسان تاثير ميگذارد: زندگی، سلامتی، معاش، کاميابی،صلح، آزادی، امنيت، دانش، تفريح، شادی است. تمام اين چيزها قابل اندازهگیری هستند. اگر طی زمان بهبود یافته باشند،میپذیرم که ترقی است.
بياييد به دادهها رجوع کنيم، شروع کردن با ارزشمندترينچيز، زندگی. برای بخش عمده تاريخ بشريت،اميد به زندگی حدود ۳۰ سال بود. امروزه در جهان بيش از ۷۰ سال است، و درکشورهای توسعه يافته جهان، بيش از ۸۰ سال. ۲۵۰ سال قبل در ثروتمندترينکشورهای جهان، يک سوم کودکانهرگز تولد پنج سالگیشان را نمیدیدند، قبل از اينکه خطر تازير صد برابر برسد. امروزه اين سرنوشت در انتظارکمتر از ۶ درصد کودکان در فقيرترين کشورهای جهان است. قحطی يکی از چهار سوارآخر الزمان است. در هر جای جهان میتواند تباهی بار بياورد. امروزه قحطی در دورافتادهترین و جنگزدهترین مناطق ریشهکن شده است. ۲۰۰ سال قبل، ۹۰ درصد جمعيت جهان در فقر شديد به سر میبردند. امروزه کمتر از ۱۰ درصد این مشکل را دارند. در بخش عمده تاريخ بشر، کشورهای قدرتمند و امپراتوریها تقريبا هميشه درجنگ با يکديگر بودند، و صلح فقط میانپردهبين جنگها بود. امروزه آنها دیگر با هم در جنگ نيستند. در آخرين جنگ بزرگ قدرت ۶۵ سال پيش ايالات متحده به چين حمله کرد. اخيرا، همه انواع جنگهاکمتر و کمتر کشنده شدهاند. آمار سالانه جنگ از حدود ۲۲ در صد هزار در سال از اوائل دهه قرن ۵۰ تا ۱/۲ امروز کاهش یافته است. مردمسالاری از موانع آشکاری در ونزوئلا، روسيه، ترکيه رنج میبرد و با ظهور پوپولیسم سلطهجو در اروپای شرقی و ايالات متحده تهدید میشود. با این وجود جهان هرگز شاهداین میزان مردمسالاری در دهه گذشته نبوده است، با دو سوم مردم جهان کهدر مردمسالاریها زندگی میکنند. زمانی نرخ جنایت زياد میشود و که هرج و مرج و قانون انتقامگيری جای حکومت قانون را میگیرد. اين اتفاق افتاد وقتی اروپای فئودالیزير پرچم حکومت مرکزی رفت بنابر اين امروز یک فرد اهل اروپای غربی در قیاس با نیاکان قرون وسطایی خود شانس به قتل رسیدن یک بر ۳۵ را دارد. اتفاقی که در مستعمره نیواینگلند در غرب وحشی آمريکایی دوباره رخ دادهنگامی که کلانتران به شهر رفتند و به مکزيک.
در واقع، امنيتمان تقریبا به هر طریقی بیشتر شده. طي قرن گذشته، احتمال کشته شدن در تصادف ماشین ۹۶ درصد کمتر شده است. ۸۸ درصد کمتر احتمالدعوا در پيادهرو هست، ۹۹ درصد کمتر احتمال کشته شدندر سقوط هواپيما وجود دارد، ۹۵ درصد کمتر احتمال داردفردی در حین انجام شغل خود بميرد، ۸۹ درصد کمتر احتمال کشته شدن افراد درسوانحی از قبیل خشکسالی، سيل، آتشسوزی مهيب، طوفان، آتشفشان، رانش زمين، زمين لرزه يا برخورد شهاب سنگ وجود دارد. نه با این فرض که خداکمتر از دست ما ناراحت است بلکه به دليل ترقیدر بهبود زيرساختارهای ما است. اما دست انتقامجوی خدا چطور؟ آن گلوله آتشینی که زئوس خودشپرتاب میکرد؟ بله، احتمال کشته شدن ما توسط صاعقه کمتر از ۹۷ درصد است.
قبل از قرن ۱۷ام، کمتر از ۱۵ درصد اروپائيانمیتوانستند بنويسند و بخوانند. اروپا و ايالات متحده به سواد جهانی تا اواسط قرن ۲۰ام دست یافتند، و بقيه جهان هم در حال رسیدن به آنها است. امروزه بيش از ۹۰ درصد جمعیت زیر ۲۵ سال جهان ميتوانند بنويسند و بخوانند. در قرن ۱۹ام، غربیهابيش از ۶۰ ساعت در هفته کار میکردند. امروزه کمتر از ۴۰ ساعت کار میکنند. به لطف نفوذ جهانی شبکه آب و برق در جهان توسعه يافته و استفاده گسترده ازماشينهای لباسشويی و جاروبرقی، يخچالها، ماشينهای ظرفشويیاجاقگازها و ماکروويوها، ميران وقتی که صرف کار در خانه میکنيم از ۶۰ ساعت در هفته به ۱۵ ساعت در هفته کاهش یافته است.
آیا تمام این دستاوردها در سلامت،ثروت، امنيت، دانش و تفريح ما را شادتر میسازد؟ جواب، بله است. در ۸۶ درصد کشورهای جهان شادی در دهههای اخير افزایش پيدا کرده است.
خوب، اميدوارم قانع شده باشید که ترقی موضوع ايمان و خوشبینی نيست، اما حقيقت تاريخ بشر است، در واقع بزرگترين حقيقت زندگی بشر. و چگونه اين حقيقتدر اخبار پوشش داده میشود؟
(خنده)
جدولبندی از کلمات مثبت و منفیاحساسی در محتوای اخبار نشان داده است در طی دهههاییکه در آن آدميزاد سلامتتر، داراتر، خردمندتر، ايمنتر و شادتر است، روزنامه نيويورک تايمزبه طرز فزایندهای دلمردهتر شده و همچنين رادیو و تلویزیونهای جهان بیوقفه حزنآور هستند.
چرا انسانها قدر ترقی را نمیدانند؟ قسمتی از جواب بر میگردد بهدرک روانشناختی ما. ما خطر را با استفاده راه ميانبری روانی "کاشف دسترسپذیری" تخمين میزنیم. هر چه يادآوری چیزی در حافظه آسانتر است، همانقدر احتمال قضاوت کردن آن بیشتر است. بخش ديگر پاسخبر میگردد به طبيعت روزنامهنگاری، که در اين تیتر طنزآميز «پياز» میبینیم، «سیانان جلسه صبحگاهی دارد تصمیم بگیرد بينندهها برای بقیه روز از چه هراس داشته باشند.»
(خنده)
(تشويق)
اخبار درباره مسائل اتفاق افتاده است،نه چیزهایی که اتفاق نمیافتد. هرگز روزنامهنگاری راپيدا نمیکنيد که بگويد، از کشوری به طور زنده گزارش میکنمکه ۴۰ سال در صلح بوده است، يا شهری که مورد حمله تروریستهاواقع نشده است. همچنين، چيزهای بد میتواند سریع اتفاق بيفتند، اما چيزهای خوب يک روزه ساخته نمیشوند. با این تیتر برای روزنامهها، «۱۳۷٫۰۰۰ نفر دیروزاز فقر شدید نجات يافتند» هر روز از ۲۵ سال گذشته را. اين یعنی يک و يک چهارم میلیارد از مردمکه فقر را پشت سر میگذارند، اما هرگز چيزی راجع به آن نمیخوانيد. همچنين، اخبار علایق ناسالم ما در آنچه میتواند دچار خطا شود را برجسته میکنند، به پیروی از سیاست برنامهسازی که دارند،« هر چه بدتر، بهتر.» خوب اگر تعصبات ادراکی خود را با ماهیت اخبار ترکیب کنیم، میتوانيد بفهميد چرا دنيا در واقعمدت طولانی است که دارد به آخر میرسد.
اجازه دهید به چند سوال درباره ترقی بپردازم که بیشک برای خیلی از شما پیش نیامده است. اول، آيا خوب نيست که برای محافظت علیه رضایت، افشاگری فساد موجود، گفتن حقيقت به قدرت بدبین بود؟ خوب، نه دقيقا. دقیق بودن خوب است. البته که بايد نسبت به رنج بردن و خطرو اتفاقها آگاه باشیم، اما بايد نحوه کاستن آنها را نیز بدانیم، زيرا با خطرهایی در جهت تشخیص ندادن بذبینی مواجهایم. يکی از انها جبریگرایی است. همه تلاشهای در جهت پيشرفت جهان واهی بوده است، چرا باید بیشتر از این پول خرج کنیم؟ فقر هميشه با شما خواهد بود. و چون جهان به زودی پايان میيابد-- اگر تغييرات آب و هوایی همه ما را نکشد، اما هوش مصنوعی خارج از کنترل خواهد کشت -- واکنش طبيعی اين استاز زندگی تا مادامی که بتوانیم لذت ببريم. خوردن و آشامیدن و شاد بودن،چون فردا میميريم.
خطر ديگر بدبینی بی ملاحظه،افراط گرايی است. اگر همه نها دهای ما ناموفق هستندو اميد به اصلاحشان نیست، واکنش طبيعی میتواندسعی در خرد کردن ماشین، خشک کردن مرداب، از ریشه نابود کردن امپراطوری به امید این باشد که هر آنچهاز خاکسترش برخواهد خاست محکوم به بهتر بودن از وضعیتفعلی است.
خوب، اگر چیزی بنام ترقی هست، مسبب آن چیست؟ ترقی نیرویی افسانهای یا منطقی که ما را همواره بالا ببرد. کمان تاریخی اسرارآميزی نيستکه در برابر عدالت خم شود. حاصل تلاشهای بشر استکه با ايدهای اداره میشوند ايدهای که با روشنگری قرن ۱۸پیوند میدهیم، به عبارتی اگر منطق و علمرا به کار بگيريم رفاه انسان بیشتر میشود. ما مي توانيم به تدريج موفق شويم. آيا ترقی ناگزیر است؟ البته که نه. ترقی به اين معنی نيستکه همه چیز برای همه در همه جا و هر زمانی بهتر میشود. اين اتفاق معجزه خواهد بود،و ترقی معجزه نيست اما حل کننده مساله است. مسائل ناگزیر هستند و راهحلها مسائل جدیدی خلق میکنندکه بايد به نوبت حل شوند. مسائل حل نشده عظیمی که جهان امروز با آن مواجه است، از جمله خطر تغييرات اقلیمی و جنگ هستهای، اما مجبوریم با آنها مواجه شويمتا به عنوان مشکل حل شوند، نه مسائل آخرالزمانی. و به جديت به دنبال راه حلها باشیم مثل کربنزدايی عميقجهت تغييرات اقلیمی و صفر جهانی جهت جنگ هستهای.
در پايان، آيا روشنگریعليه طبيعت بشری است؟ اين سوال واقعا برای من مطرح است، زيرا من مدافع برجستهوجود طبيعت بشر هستم، با تمامی نواقص و انحرافات آن. در کتابم: « تخت سنگ سياه،» استدلال من این بوده که اميد انسان فاجعهوارتر از خيالپردازيش است و اين که ما گرده ستاره نيستيم،خوششانس نيستيم و هيچ راهی نیست کهبه باغ برگرديم.
(خنده)
اما ديد جهانبينی من از ۱۵ سالی که از انتشار آن میگذرد بازتر شده است. آشنایی من با آمار ترقی بشر با خشونت شروع شد اما اکنون با جنبههای ديگررفاه ما کامل میشود، طوریکه باورم در فهم محنت و اندوه ما تقویت شده است، مشکل طبيعت انسان است، اما همان طبيعت بشری که از سوینهادها و هنجارهای روشنگرانه هدایت میشود، نیز راهحل است.
قبول دارم که تکرار کردن بینشو ادراک ناگهانیام از بشريت در کل راحت نیست. برخی روشنفکران با خشم به کتابم «اکنون روشنگری» پاسخ دادهاند، با گفتن این که به چه جراتی ادعا کردهروشنفکران از ترقی بیزارند، دوما، به چه جراتی ادعا کردهکه ترقی در کار بوده است.
(خنده)
گویا، ايده ترقیهیچی تاثیری روی آنها ندارد. نجات جان ميلياردها نفر، ریشه کن کردن بيماری، غذا دادن به گرسنهها، سوادآموزی به کودکان؟ کسل کننده است.
در عين حال، رایجترین پاسخی که از خوانندگان دريافت کردم سپاسگذاری بوده، سپاسگذاری برای تغيير دادننگاهشان به جهان از جبریگرایی درمانده و کرخت به چیزی سازندهتر، حتی قهرمانانه.
من معتقدم اين آرمانهایروشنگری میتوانند روايتی تکاندهنده را اظهار کند، و من اميدوارم آدمهایدارای شم هنری عالیتر و قدرت بلاغت بیشتری از من بتوانند آن را بهتر گفته و آن را بیشتر رواج دهند. اتفاقی شبيه اين است.
در جهانی بیرحم متولد میشویم، در برابر نظم زندگیبا موانع سعبالعبور و خطر دائمی سقوط مواجهایم. توسط فرایندی شکل گرفتيمکه رقابتی بیرحمانه است. سرشتمان کژ است، نسب به توهمات آسيب پذير یم، خود محوریم، و گاه بطرز عمیقی احمق.
با اینحال طبیعت بشرمدیون منابعی است که برای او نوعی فضایرستگاری را باز میکند. از موهبت نیروی ترکیب مکرر ايدهها برخورداریم، تا درباره افکار خود بیاندیشیم. ما دارای غريزه برای زبان هستیم، که به ما اجازه به اشتراک گذاشتنتجربهها و ابتکاراتمان را میدهد. از ظرفيت بالای همدردی، حسرت، تجسم، شفقت و رحمت برخورداریم. اين موهبتها راههايی را برای بزرگنماییخود مییابند. حوزه زبان با نوشتن، چاپ و کلمههای الکترونيکی تقویت شده است. محفل همدلی ما از طریق تاریخ، روزنامهنگاری و هنرهای روایتیبسط یافته است. و قوه ناچیز منطق ما چند برابر گشته بواسطه هنجارها و نهادهای منطق، کنجکاوی روشنفکرانه، مناظره آزاد، شکگرايی مرجع و تعصب مذهبی و بار اثبات برای تایید ايدهها با مواجه کردن آنها علیه واقعيت.
مادام که مارپيچ بهبود مکرر عزم حرکت دارد، به کسب پيروزی علیه نیروهایی میرویم که ما را خرد میکند، به ویژه قسمتهای تاریکترذات ما. ما به رازهای کيهان از جملهذهن و زندگی نفوذ میکنيم. زندگی طولانیتر،رنج کمتر،و فراگيری بيشتر داریم. باهوشتر میشويم و از خوشیهایکوچکتر و تجربيات غنیتر لذت میبريم. کمتر کشته میشویم و موردتجاوز، بردگی، و استثمار یا ظلم دیگران قرار میگیریم. از آبادیهای کوچک، سرزمينهاییبا صلح و موفقيت در حال رشد هستند و روزی میتوانند جهان را در بربگیرند. رنج زيادی باقی میماند و خطراتی عظيم، اما ايدههای کاستن از آنهاابراز شده است، اما تعداد بیشماری از ديگرانهنوز باید متقاعد شوند.
ما هرگز جهانی بیعيب نخواهيم داشت، و خطرناک است که دنبال آن باشی. اما هيچ محدوديتی در کسب اصلاحاتوجود ندارد اگر به بهره برداری از دانشجهت افزايش رشد بشر ادامه دهيم. اين داستان حماسیدیگر افسانه نيست. افسانهها دروغند، اما اين يکی راست است، با توجه به حد اعلای دانش ما حقیقت دارد،تنها حقيقت موجود. هرچه بيشتر ياد میگيريم، ميتوانيم نشان دهيم کدام قسمتهای داستان همچنان راست هستند و کدام یک نادرست، این که کدام یک شاید باشندو احتمال اینطور شدن دارند.
و اين داستان متعلق به هيچ عشيرهای نیست جز کل بشريت، برای هر مخلوق با ادراکدارای قدرت منطق و مشتاق به ثابت قدم ماندن در وجود خود، چون تنها مستلزم این اعتقادات راسخ است که زندگی بهتر از مرگ است، سلامتی بهتر از بيماری است، فراوانی بهتر از تقاضاست، آزادی بهتر از اجبار است، شادی بهتر است از رنجش و دانش بهتراز بیتوجهی و خرافهگرای است.
متشکرم.
(تشويق)