درس 3 : چه چیزی آنها را خاص میکرد
من به میلنیالهای تصویرگر، طراح، عکاس، هنرمند، نویسنده و برنامه نویس عشایر خلاق میگم چون همیشه دارن براساس تغییرات محیطی مطابق میشن و حرکت میکنن. و این میلنیالهای خلاق کوچ نشین در جهان دلواپسی زندگی میکنن. اکثر چیزا در زندگیشون بی ثباته. خیلیاشون از تحصیلات دانشگاهی، مسیرهای شغلی و اهداف زندگی سنتی رد شدن. بجاش آزمون و خطای مسیرشون و اینکه این مسیرا کجا میبردشون رو انتخاب کردن. چرا این اتفاق میفته؟ یه فاکتور مهم ازدواج های بی ثباته. ما داریم این نسل از عشایر رو بزرگ میکنیم. اینجوری که افراد عاشق میشن و معمولا تعدادی بچه دارن و بعدش جدا میشن. درواقع میزان طلاق در آمریکا 50درصده. در نتیجه بچه هاشون بیشتر در آمد و شد با کوله پشتیهاشون بین خونه های مامان باباشونن. هر هفته بچه ها جسما، ذهنا و احساسا آماده میشن برای ملزومات محیطی متفاوت. والدین ممکنه ازدواج دوم یا حتی سوم و بچه های بیشتری داشته باشن. همه در وضعیت مداومی از سازگاری هستن. مصالحه با روابط جدید، والدین جدید، خواهر و برادر خوانده ها، محیطهای چند فرهنگی، سبک زندگیها، زبانها و اختلافات جزئی. تمرین سازگاری در مصادیق متعدد در طول سالها به میلنیالها کمک کرده راههای هوشمندانه ای برای غلبه بر بی ثباتی پیدا کنن. حالا این اتفاق چطور در مشاغلشون تبدیل میشه؟ میلنیالها معمولا خیلی چابک و انعطاف پذیرن. زود میآموزن و تجدید میشن. در سال 2012 تدوینگر کمپانی فست، رابرت سافیان متقاضیان اولیه عشایری خلاق رو بهمون معرفی کرد. بهشون نسل سیلان نام داد و گفت واقعیت جشنواره های متعدده. بعضیاشون خیلی کوتاه همراه با فشار دائم برای آموختن چیزهای جدید و سازگاری با شرایط جدیدن. اشاره کرد که جابجایی از یه کمپانی به کمپانی دیگه خیلی درآمد رو خیلی بیشتر و سریعتر از پیشرفت درون یک کمپانی افزایش میده. خلاصه گفت: ممکنه دلهره آور و خیلی سخت باشه اما همچنین ممکنه هیجان بخش هم باشه. اینجا نظریه اش در تمرین هست. جاستین چن، طراح گرافیک بین رسانه ای رو ملاقات کنین. بعنوان طراح گرافیک از کالج مرکزی هنر طراحی فارغ التحصیل شد و مستقیما به گوگل رفت. اونجا روی پروژه های برتر کار کرد قبل از جستن به صنعت دیگه ای. جاستین خودشون در پروفایل لینکدینش اینجوری وصف کرده: "من برای لحظه درک زندگی میکنم، مرادم ایده های بزرگه و دنبال سورپرایزم. جدا قدردان فرآیند یک طرحم باندازه نتیجه اش. و تمام توانم رو برای خلق تاثیری بسزا با حل یک مشکل از جنبه های مختلف میذارم. وقتی گوگل رو یه سال پیش ترک کردم بدلیل اینکه دنبال کار جدید میگشتم نبود، بخاطر اخراجم یا عذرمو خواستن نبود درواقع اونجا کسل شده بودم. البته فقط این نبود. هنوزم اوقات خوبی داشتم و فکر میکردم میخوام 4-5 سال بمونم مثل اکثر کارمندای اونجا. درواقع یکم خودمو رها کردم تا بیشتر از طراحان صنعت یاد بگیرم، با مردم حرف بزنم و بدونم اون بیرون چه خبره. بقیه فرصتهای طراحی چیان؟ و بطرز جالبی تونستم با بلیچر ریپرت حرف بزنم که یه کمپانی رسانه ورزشیه و برای من جذاب بود چون پستهای مجازیشونو دنبال میکنم. میدونستم انیمیشن های جالبی میسازن مثل game of zones و راه بی نظیری برای داستان گفتن و جلب مخاطب دارن و برای جشن گرفتن لحظات خاص با طرفداران ورزشیشون.
من یه طرفدار جدی ورزشم و عاشق لیگ بسکتبالم و بازی کردنش و تا بزرگ شدم همه جور ورزشو تجربه کردم. اما هیچوقت فکر نکرده بودم میتونم درباره چیزی که عاشقشم طراحی کنم بنابراین این یه لحظه خاص بود برام تا فکر کنم زمان درستیه تا کاری رو انجام بدم که برام خیلی اهمیت داره. و چرا امتحانش نکنم؟ چون گوگل هنوز بود. گوگل همیشه خواهد بود. اگر میخواستم برگردم غیرممکن نبود. اما اگر این فرصتو از دست بدم و کاری که برام مهمه رو نکنم دیگه نمیدونم کی میتونم اینکارو انجام بدم.
مسیر شغلی اولیه جاستین فقط یه مثال از چیزیه که من عقیده دارم نرم جدید خواهد بود. عشایر خلاق تشویق و پاداش داده خواهند شد زمانیکه ایده های جدید رو پرتاب میکنن، مدلهای کسب و کار رو بازتصور میکنن و فرضیات رو بچالش میکشن. بی ثباتی و سازگاری تربیتشون بیشتر ازونکه دینی باشه فرصتی برای جمع آوری دانش و تجربه و اشتراک گذاریش با بقیه است. این ارزش بزرگی خواهد بود برای تیم های چند رشته ای که درآینده باهم کار خواهند کرد.